الثقلین
انّ کثیر من النّاس عن ایتنا لغافلون
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الثقلین و آدرس quran1001.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





یا محمود فی کل افعاله فلا تبلغ الاوهام کنه ثناءه و مجده                                               یا حنان انت الذی وسعت کل شیء من رحمت و علما

[ یک شنبه 27 ارديبهشت 1394 ] [ 1:50 ] [ استاد معین زاده ] [ ]
هر کسی حیطه ی دیدگاه خود را جهان عالم میپندارد
[ شنبه 2 اسفند 1393 ] [ 20:31 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

ابن عباس روایت کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: روز قیامت فقط چهار کس را می توان سواره دید. من  سوار براق هستم. برادرم صالح پیامبر سوار ناقه خودش و عمویم حمزه سیدالشهدا، شیرخداريا، سوار بر غضباء و برادرم علی بن ابی طالب بر شتری بهشتی. در دست علی لوایی خواهد بود که ان را لوای حمد گویند و در نزدیک عرش ربّ العالمین ندا خواهد داد لا اله الا الله و محمدا رسول الله. مردمان خواهند گفت که ایا این شخص ملک مقرب یا نبی مرسل یا حامل عرش است؟ ان گاه ملکی از ساکنان عرش رب العالمین فریاد خواهد کرد که این مرد نه ملک مقرب و نه نبی مرسل و نه بردارنده عرش عظیم است، بلکه او صدیق اکبر حضرت علی بن ابی طالب است. 2

 

 

2.امالی شیخ طوسی


موضوعات مرتبط: امیرالمومنین علی علیه السلام، ،
[ سه شنبه 7 مرداد 1393 ] [ 15:1 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

                                                                                                                                                                     ابن عباس روایت کرده است که رسول خدا فرمود:کسی که در فضایل علی بن ابی طالب شک کند ، روز قیامت از قبرش برانگیخته میشود، در حالی که گردنش طوقی از اتش است که سیصد شعبه دارد و بر هر شعبه ای یک شیطان است که بر ان شخص تندی میکند و او را می ترساند و بر رویش اب دهان می اندازد.1

 

1
.امالی شیخ مفید


موضوعات مرتبط: امیرالمومنین علی علیه السلام، ،
برچسب‌ها: امالی،حضرت علی (ع),
[ سه شنبه 7 مرداد 1393 ] [ 14:51 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

عید فطر روز تولد دوباره انسان است

عطر دل انگیز ایمان در دل ها به مشام می رسد. گلبوته های صبر و مبارزه با نفس در جان ها شکفته می شود. روز عید فطر همه چیز رنگ و بوی خدایی دارد. هر چه اعمال نیک، تقوا و پرهیزکاری انسان بیشتر باشد، در روز عید به خدا نزدیک تر و عطر و بوی عید برای او دلپذیرتر است. عید فطر زمان شکفتن گل های ایمان در دل و جان انسان است. تحفه خداوند به مؤمنانی است که با سلاخ روزه به غبارروبی خانه دل پرداخته اند. آنان که پلیدی را از جان خود بیرون رانده اند و به جای آن اخلاص و ایمان را جایگزین کرده اند. آری عید سعید فطر روز تولد دوباره انسان است.

رحمت خدا در روز عید

خداوند برخی از روزها را نسبت به روزهای دیگر پربرکت و نورانی ساخته است. زندگی انسان آمیخته از خوشی ها و سختی ها و موفقیت ها و ناکامی ها است. در کنار دیگر روزها اعیاد الهی مانند ستاره های زیبا می درخشند.

خداوند در رو زعید، درِ رحمت خویش را به روی تمامی بندگان می گشاید از این رو انسان های گنهکار فرصت این را دارند تا بخشش و رحمت الهی بهره مند شوند. گویی روح انسان دوباره جوان می گردد و رایحه خوشبوی الهی در کالبدش دمیده می شود.

ضیافت خدا

انسان مؤمن در طول ماه پربرکت رمضان فرمان خداوند را اطاعت می کند، آنچه خداوند واجب کرده است مو به مو انجام می دهد، رنج گرسنگی و تشنگی و تربیت نفس و عبادت حق را تحمل می کند و لذت ترک گناه را درک می کند. هر کس که در این ماه در رسیدن به حق و کسب رضای معبودگری سبقت را برده باشد، سهم بیشتری از برکات خوان گسترده عید سعید فطر خواهد داشت.

نماز عید فطر

در روز عید سعید فطر، انسان با خواندن نماز پرشکوه عید، چه معبود و ولی نعمت واقعی خویش نزدیک تر می شود. بندگان مؤمن و پرهیزکار خداوند با برآمدنِ اولین اشعه های زیبای خورشید، مهیّای برگزاری نماز پرشکوه عید می شوند. شکوه و عظمت نماز عید دل های مؤمنان را جلا می بخشد و دشمنان اسلام را خوار و ذلیل می سازد.

کمک به نیازمندان در روز عیدفطر

در روز عید فطر مسلمانان با پرداخت زکاة فطره قبل از برگزاری نماز، علاوه بر انجام وظیفه شرعی خویش باعث ریشه کنی فقر و رضایت خاطر برادران دینی و مسلمان خود می شوند. مسلمان زکات مال خویش را برای رضای حق و نزدیکی به خدا، قبولی روزه های ماه رمضان و بیمه کردن سلامت خود و خانواده تا آخر سال می پردازد.

گفتار حضرت علی(ع) در روز عید فطر

خداوندان به ما رحم کن و با غفران و آمرزشت ما را ببخش که تو والا و بزرگ مرتبه ای. امروز روزی است که خداوند آن را برای شما مسلمانان عید قرار داده و شما را شایسته و سزاوار این عید ساخته است. پس همواره به یاد خدا باشید تا خدا نیز به یاد شما باشد.

او را بخوانید تا اجابت کند، در این روز سعید زکوة فطره خویش را بپردازید که به راستی این سنت پیامبر شماست و از سوی پروردگار بر شما واجب شده است.

شبهات روز عید فطر با مقامات اخروی در کلام حضرت علی(ع)

حضرت امیرمؤمنان(ع) در روز فطر خطبه ای ایراد کردند و فرمودند: ای مردم! همانا این روز، روزی است که در آن نیکوکاران پاداش می یابند و هرزه کاران زیان می بینند. این روز شباهت بسیاری به روز رستاخیز دارد؛ پس وقتی از خانه هایتان به سوی مصلا می روید، روزی را یاد کنید که به سوی پروردگارتان بیرون می آیید، هنگامی که به نماز می ایستید، به یاد روزی باشید که در پیشگاه پروردگارتان می ایستید و وقتِ بازگشتن به خانه هایتان به یاد روزی باشید که به خانه های خود در بهشت باز می گردید.

عید فطر، روز بخشش گناهان

عید فطر روزی است که روزه داران پاداش یک ماه عبادت و کوشش خود را دریافت می کنند و عیدی می گیرند. پاداش روزه داران بخشش گناهان و خشنودی حضرت رحمان است. پس باید به هوش باشیم که پس از پایان این ماه مبارک در کارنامه اعمال خود جز نیکی نیاریم و در زمین مصفّای دل جز بذر خوبی نکاریم. حضرت امیر(ع) می فرمایند: «کمترین پاداش روزه داران آن است که در آخرین روز ماه مبارک رمضان فرشته ای آنان را ندا می دهد و می گوید: مژده باد بر شما ای بندگان خدا، که خداوند گناهان گذشته شما را بخشود. پس مواظب باشید که از این پس چه می کنید»

معنا و مفهوم عید در فرهنگ اسلامی

مفهوم عید در نظر بسیاری از مردم فقط به معنای شادی و لهو و لعب است. اینان در روزهای عید جایی برای یاد خدا و امور معنوی باقی نمی گذارند. اما عید در فرهنگ اسلامی مفهوم بلند و والایی دارد. در فرهنگ غنی اسلامی روزهای عید علاوه بر شادی و شادمانی آمیخته با امور معنوی و یاد خداست و در حقیقت اعیاد برخواسته از آیین های دینی و مذهبی است. امام علی(ع) درباره عید فطر فرمودند: «این عید برای کسی عید است که خداوند نماز و روزه اش را پذیرفته باشد». حضرت در ادامه، رابطه زیبایی میان گناه نکردن و روزه های عید بیان کردند و فرمودند: «هر روزی که در آن نافرمانی خدا نکنیم، آن روز عید است»

گفتاری از امام حسن(ع) درباره عید سعید فطر

امام حسن(ع) در روز عید فطر بر گروهی گذشت که سرگرم بازی و خنده بودند. بالایِ سرشان ایستاد و فرمود: خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه خلق خود قرار داد تا با طاعت و اطاعت از او و جلب خشنودیش از همدیگر پیشی گیرند؛ گروهی پیشی گرفتند و کامیابی یافتند و گروهی وا ما ندند و ناکام شدند. در چنین روزی که نیکوکاران پاداش می گیرند و هرزه کاران زیان می بینند، بسیار مایه تعجب است که کسی به خنده و بازی و بی خبری مشغول باشد. به خدا سوگند اگر پرده کنار رود، خواهند دانست که نیکوکار به نیکوکاری خود مشغول است و بدکار به بدکاری خود. سپس حضرت به راه خود ادامه داد و رفت.

گفتار رسول خدا(ص) درباره عیدهای فطر و قربان

شاید هیچ جامعه و گروهی نباشد که ایام خاصی به عنوان عید نداشته باشند، اما معنی عید در میان اقوام و فرهنگ ها یکسان نیست. در برخی از جوامع روزهای عید، صرفا روزهای شادی و تفریح است؛ از سوی دیگر، در برخی از فرهنگ ها اعیاد به نوعی با دین و معنویت ارتباط دارند، یا اصلاً خواستگاه مذهبی و آیینی دارند. در فرهنگ اسلامی اعیاد، یوم اللّه هستند و ارتباط تنگاتنگی با دین و مذهب دارند. پیامبر خدا(ص) می فرمایند: زمانی که وارد مدینه شدم، اهالی آن شهر از زمان جاهلیت دو روز داشتند که طی آن دو روز به بازی و تفریح می پرداختند. خداوند به جای آن دو روز، دو روز بهتر به شما داد: روز فطر و روز قربان.

زینت عید

برای هرچیزی زینتی است؛ چنانکه حضرت امیر فرموده اند: زینت حکمت، پارسایی، زینت دانش، بردباری، زینت پرستش، حضور قلب و خشوع و زینت پادشاهی و حکومت، عدالت و دادگری است. در روزهای عید هم اعمال و آیین هایی هست که موجب زینت یافتن و آراسته شدن آن روزهاست؛ از جمله پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: عیدهای خود را با گفتن اللّه اکبر آذین بندید. و نیز می فرمایند: عیدهای فطر و قربان را با جملات لااله الااللّه و اللّه اکبر و الحمدللّه و سبحان اللّه آذین بخشید.

اعمال روز عیدفطر

عید سعید فطر از بزرگ ترین و مهم ترین اعیاد اسلامی است. از جمله اعمالی که برای این روز ذکر کرده اند، غسل کردن، جامه نو پوشیدن و عطر زدن و زیارت حضرت سیدالشهدا(ع) است. همچنین خواندن نماز عید که فضیلت بسیار دارد و اینکه روزه دار پیش از نماز عید افطار کند. پرداخت زکات فطره ـ و حتی جدا کردن آن از قبل ـ هم از اعمال این روز گرامی است. پرداخت زکات فطره به مستمندان، در صورت تحقق شروط آن، از واجبات موکّد است؛ زیرا علاوه بر منافع اجتماعی و اقتصادی که دارد، سبب قبولی روزه و بیمه شدن جسم و جان در برابر پیش آمدهای ناگواری می شود که ممکن است تا سال آینده برای فرد ونزدیکانش پیش آید.

خطبه حضرت امیر(ع) در روز عید فطر

حضرت امیر(ع) پس از نماز عید سعید فطر خطبه می خواندند و در آن، پس از حمد و ستایش خدای متعال و بیان نعمت های او و نیز درود و سلام بر رسول خدا و خاندانش و سفارش به تقوای الهی می فرمودند: خداوند ما و شما را در زمره کسانی قرار دهد که بدو امیدوار و از او هراسناکند. بدانید این روز که خداوند آن را برای شما عید قرار داده و شما را سزاوار بهره مندی از آن دانسته، برای آن است که نام او را بر زبان آرید تا خدا هم شما را یاد کند. او را به نیایش یاد کنید تا شما را پاسخ گوید. زکات فطرة خود را بپردازید که سنت پیامبر و تکلیفی از سوی خداست. هر کس باید به نام خود و خانواده اش، مرد و زن و کوچک و بزرگ، یک صاع گندم یا خرما یا جو بپردازد. ...خداوند همه ما را از گناه باز دارد و آخرتمان را از دنیایمان نیکوتر گرداند.

عید فطر، عید فطرت

رمضان به پایان رسید و اینک روزی است که باید نتیجه یک ماه روزه و عبادت را جشن گرفت و چه نتیجه ای زیباتر از این که غنچه های فطرت انسان در سپیده عید فطر، شکوفا شود و جان انسان در فضای معطرش به پرواز درآید. عید فطر، عید فطرت است. روزی است که انسان به فطرت پاک خود باز می گردد و به شکرانه این بازگشت، به ستایش باری تعالی به جشن و سرور می پردازد.

جشن قرب به خدا

عید فطر، روز جشن است، جشن نزدیکی و قرب به بارگاه الهی، جشنی که به مناسبت پایان یک ماه عبادت مخلصانه برگزار می شود. به راستی که عید فطر، روز بازگشت به فطرت، بازگشت به خدا، اتصال به آسمان و مروج به عرش اعلی است. عید فطر نمادی از پرواز انسان به ملکوت معنویت است.

نماز عید، سرچشمه نور

نماز پرشکوه و دشمن شکن عید فطر، سرچشمه ای از انوار پربرکت الهی است. انسان، جان و روح خود را در زلال آن می شوید و به فطرت پاک خود باز می گردد. صفوف به هم پیوسته در نماز عید، نشانی از وحدت امت اسلامی است که مؤمنان در آن دوشادوش یکدیگر به ستایش حق تعالی می ایستند و نعمت های بیکرانش را سپاس می گویند.

خطبه های معنوی

خطبه های نماز عید فطر، عالی ترین و بهترین درس های معنوی را به نمازگزاران می آموزد. خطبه های نماز عید دعوت مردم به وحدت و یکرنگی است. فراخوانی است برای درک و نشر فضایل اسلامی. کلاس درسی است که مسلمانان با جان و دل در آن شرکت می جویند و از تعالیم آسمانی اش بهره می گیرند.

روز بازگشت به خدا

امام سجاد(ع)، روز عید فطر را روز بازگشت به خداوند می دانند و می فرمایند: «خداوندا، در روز عید فطر که آن را برای اهل ایمان، روز عید و شادی قرار دادی و برای اهل دین خود، روز اجتماعی و همیاری مقرر فرمودی، ما به سویت باز می گردیم و از گناهانمان آمرزش می طلبیم».

زکات فطره، هدیه ای به محرومان

امام صادق(ع) می فرمایند: «کسی که روزه می گیرد ولی زکات فطره نمی پردازد، روزه او پذیرفته نمی شود.» از این جمله گهربار امام صادق(ع)، به اهمیت زکات فطره پی می بریم.

زکات فطره، هدیه ای است که انسان مؤمن به شکرانه یک ماه عبادت حق تعالی و بهره بردن از نعمت های آسمانی، به محرومان و نیازمندان پرداخت می کند و با این کار از خدای بزرگ می خواهد که جان و مال او را از گزند هرگونه آفت و بیماری، به دور دارد و دیگران را هم امکان بهره بردن از نعمت ها روزی کند.

روز اعطای جوایز و پاداش

روز عید فطر، روزی است که از سوی خداوند متعال، میان مؤمنان جوایزی تقسیم می کنند. مؤمنانی که در ماه مبارک رمضان، برای رضای خداوند روزه گرفته اند، در این روز منتظر دریافت پاداش اند. حضرت علی(ع) در یک روز عید فطر و در خطبه نماز، فرمودند: «روز عید فطر، روزی است که نیکوکاران پاداش می گیرند و گناهکاران زیان می بینند.» به راستی چه پاداشی برای مؤمنان بهتر از این که گناهان شان بخشوده شود و غرق رحمت خداوند شوند.

عید فطر از دیدگاه امام حسین(ع)

روزی امام حسین(ع) عده ای را دیدند که در روز عید فطر، سرگرم بازی های بیهوده و خنده های بلند سر می دادند. حضرت لحظه ای در کنارشان ایستادند و سپس فرمودند: خداوند ماه رمضان را صحنه مسابقه بندگان اش قرار داد. روزی که بندگان باید با فرمان بردن از او و جلب خشنودی اش از یکدیگر پیشی بگیرند. در این روز عده ای سبقت گرفته، پیروز می شوند و عده ای نیز شکست می خورند. تعجب می کنم از کسانی که در این روز، که نیکوکاران پاداش و باطل پیشگان زیان می بینند، به بازی و خنده می پردازند.

حیات طَیّبه

عید فطر فرصتی است برای آنکه انسان بتواند برای خود زندگی پاک و سالمی به وجود آورد. مقام معظم رهبری در این باره می فرمایند: «ماه رمضان و عید فطر هنگامی مبارک خواهد بود که مسلمانان بتوانند از این فرصت برای خودسازی و به وجود آوردن حیات طَیّبه در نفس خویش استفاده کنند و اصلاً از دیدگاه اسلام، همه فرایض، احکام، تکالیف، واجبات، مستحبات و احکام اجتماعی و فردی، مقدمه ای برایِ تسلط بر نفس و زنده شدن روح انسانی در آحاد بشر است..


شب عید فطر، شب نزول رحمت الهی است. شبی است که گناهان انسان آمرزیده می شود. در روایات آمده است که فضیلت این شب از شب قدر کمتر نیست. شب عید فطر، شبی است که خداوند عطایا و پاداش های خود را به مؤمنان روزه دار می دهد. غسل کردن، زیارت امام حسین(ع)، خواندن دعاها و به جا آوردن نمازهای مستحب از جمله اعمال این شب عزیز است.


موضوعات مرتبط: سایر مطالب، ،
[ سه شنبه 7 مرداد 1393 ] [ 14:36 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

                                                                                                                                 * بسم الله الرحمن الرحيم * آفريننده كوه و دريا زمين و زمان آفريننده انسان در جهان چه زرد و سياه و سفيد ؛ همه يكسان نزد آن خدايي كه داده به ما جسم و جان تا كنيم خود را فداي دين و قرآن ايزدي كه داده به انسان زبان كه باشد شاكر نعمتش در جهان -------------------------------------------------- در يازدهم سپتامبر 2001ميلادي چند هواپيما با برجهاي دوقلوي نيويورك در خيابان جرف هار با طبقه 109 آن اصابت مي كند كه اين امر موجب بوجود آمدن تشنج هاي سياسي واقتصادي و اجتماعي شد و نشان داد بنيا نهاي چپاول و غارتگري سست و بي پايه مي باشد ؛ كه خداوند سبحان 1400 سال پيش توسط پيامبر خود در قرآن كريم به اين موضوع اشاره مي كند. سوره توبه ؛ جزء 11 و سوره 9 قرآن كريم مي باشد. روز حا دثه : 11/9/2001 كلمه 2001 آن جرف هار مي باشد. محل برج : خيابان جرف هار خداوند در آيه 109 سوره به خرابي بنا اشاره مي فرمايد. طبقه اصابت : 109 -------------------------------------------------- لینک پایین مربوط به عدد 19 و قرآن است. حتما ببینید.
http://www.efarsi.org/Beyond.htm -------------------------------------------------- لینک پایین ترجمه ی قرآن به فارسی و انگلیسی میباشد. همراه با دلایلی برای اثبات الهی بودن قرآن.
http://www.submission.org/efarsi/quran/ --------------------------------------------------------- قرآن و علم:
نظرات علمي در مورد عالم، زمين ، دريا و ماده :
پيدايش جهان(فصلت/11)، انبساط و گسترش عالم (ذاريات /47)، اتحاد ويگانگي جهان و وجود آب در هر موجود زنده(انبياء/30)،حركت هموار ومناسب زمين(ملك/15) و (نمل/88)، حركت زمين به دور خود (فرقان/46-45)، مسطح نبودن زمين(رحمن/17)،بيضي شكل بودن تقريبي زمين(نازعات/30)،(اعراف/137) و(شمس/6)، ناقص شدن كره ي زمين در هر دو قطب(رعد/41)، كوهها عامل استحكام پوست زمين (نبأ/7) ، قوه ي جاذبه (رعد/ 2) و (لقمان/10)، پيدايش دريا (مؤمنون/18)، درياي شور وشيرين(فاطر/12)، دريا گهواره ي زندگي (نور/45)، زوجيت يا وجود بارهاي مثبت ومنفي در هر چيز(يس/36)،(ذاريات/49)و (رعد/3)،نظريه ي نسبيت (حج/47) (سجده/5) و(معارج/4)، اشاره به كوچكتر از ذره و در حقيقت مواد سازنده ي اتم(يونس/61)و (سبأ/3)، و.. .
نظرات علمي قرآن در مورد باد و باران:
گردش باد (جاثيه/5) و(فرقان/48)،وزن داشتن ابر يا هوا(اعراف/57) و(رعد/12)،مراحل متوالي بادهاي مهاجر(ذاريات/4-1)،بادها به عنوان مقدمه ي ابر و باران(نمل/63)،پيدايش ابر(روم/48)،بادها عامل تلقيح ابرها(حجر/22)، پديده ي تقطير در ابرها(نبأ/14)،جزئيات تشكيل ابر و بارش باران(روم/48) و (نور/43) و.. .
نظرات علمي قرآن درمورد جهان جنين:
آفرينش جنين از عناصر خاك(مؤمنون/12)،(روم/20)و(حج/5)،تبديل موادخاكي به نطفه ورشد تدريجي جنين(مؤمنون/14-12)،اشاره به بافتهاي كامل و ناقص در جنين (حج/5)،تخمك وسلول تخم(انسان/2)، تشكيل توده ي سلولي(قيامت/38)،وجود پرده هاي سه گانه ي آمينوس،كوريون و آلانتوئيد و يا پرده ي شكمي،پرده ي رحمي و پرده ي آلانتوكوريون در اطراف جنين(زمر/6)،آب در ساختمان جنين(فرقان/54)،دوران شيرخوارگي (بقره/233)،نقش مرد در تعيين جنس جنين(نجم/46-45)، (قيامت /39-37) و(بقره/233) ،به كار افتادن حس شنوايي قبل از بينايي(نحل/78)، و.. .
نظرات علمي قرآن در مورد بهداشت ودانش پزشكي و حشره شناسي:
توجه به خوردن ميوه و مواد غذايي پروتئين دار(واقعه/21-20)و(طور/22)، اعجاز اثر انگشت(قيامت/4)،تسهيل درد زايمان(مريم/25)،شدت احساس درد توسط پوست(نساء/56)،درمان موضعي بسياري از بيماريهاي پوستي در سرما(ص/42)،اندوه ورابطه ي آن با كوري(يوسف/84)،اشاره به زخمهاي ناشي از عدم تحرك(كهف/18)، تأثير رواني رنگ سبز(رحمن/76) ، (انسان/21)و (كهف/31)،اشاره به بيماري پيري زودرس در كودكان(مزمل/17)، عدم شناخت روح ازنظر علمي(اسراء/85)، وضو وپاكيزگي قسمتهايي از بدن كه باميكروبها در تماس است(مائده/6)،پرهيز از پرخوري(اعراف/31)،پرهيز از خوردن خون،مردار و گوشت خوك(بقره/173)،پاكيزگي لباس و پوشاك(مدثر/4)، غير بهداشتي بودن تماس جنسي در حالت قاعدگي(بقره/222)، اشاره به بيماري فراموشي در پيري(نحل/70)،) خاصيت شفا بخشي عسل و گرد آوري شهد و ساختن عسل توسط زنبور ماده (نحل/69)،تناسب رنگ عسل با رنگ گلها(نحل/69)، تنيدن تار توسط عنكبوت ماده(عنكبوت/41)،ارتباطات در ميان حشرات(نمل/18) ، تركيب آنزيم با غذا خارج از بدن مگس(حج/73) و.. .
نظرات علمي قرآن در مورد فضا ومسافرت به فضا:
تفاوت ستاره و سياره (يونس/5)و (فرقان/61)، گردش خورشيد،ماه،زمين وسيارگان در مدارهاي مشخص(يس/40-38)،(انبياء/33) و(تكوير/16-15)، پيش بيني مسافرت به فضا و عبور از جو(رحمن/33)و(انعام/125)،سقوط سنگهاي آسماني (رحمن/35)،شهابها(جن/8)،فقدان اكسيژن و هوا در ارتفاعات بالاي جو(انعام/125)تسخير كره ي ماه و احتمالاً خورشيد(ابراهيم/33)،مطالبي در مورد سياره ي زهره (طارق/3-1) وجود ساكنين ديگر در كرات آسماني(شوري/29) و.. . ------------------------------------------ قرآن و كامپيوتر مقاله قرآن و كامپيوتر نوشته « دكتر رشاد خليفه» دانشمند مسلمان مصري داراي درجه پي اچ دي در رشته مهندسي سيستمها و استاد دانشگاه آريزوناي آمريكاست كه مدتي معاون سازمان توسعه صنعتي ملل متحد بوده است . وي با كمك عده اي از مسلمين متخصص و صرف وقت بسيار تحقيقات گسترده اي را در نظم رياضي كاربرد حروف و كلمات در قرآن شروع نموده و با الهام از آيات 11 تا 31 سوره مدثر كه عدد 19 را كليد رمز اعجاز آميز قرآن و آسماني بودن آن معرفي ميكنند به كمك عدد 19 توانست رمز نظم رياضي حيرت انگيز و اعجاز آميز حاكم بر حروف قرآني را كشف نمايد. دكتر رشاد خليفه ، نخستين بار ترجمه قرآن مجيد از عربي به انگليسي را در 12 جلد نگاشت . اين ترجمه ها توسط مؤسسه « روح حق» واقع در شهرستان توسان ايالت آريزوناي آمريكا بچاپ رسيد. مقاله قرآن و كامپيوتر در پايان جلد اول كتاب ترجمه قرآن درج شده است. اينك متن مقاله : در چهارده قرن اخير نوشته هاي بيشمار ادبي شامل كتاب ، مقاله . گزارشات پژوهشي درباره كيفيت معجزه آساي قرآن برشته تحرير در آمده است . دراين نوشته ها فصاحت بيان ، فضيلت ادبي، معجزات علمي، سبك و حتي جاذبه آهنگ تلاوت قرآن تشريح شده است. با وجود اين، تحقيق در اعجاز قرآن بعلت احساسات بشري، بيطرفانه صورت نگرفته و بسته به عقيده نويسنده برعليه آن قلم فرسايي شده است . چون مطالعات وپژوهش هاي قبلي به بوسيله بشر انجام شده خواهي نخواهي تمايلات ونظرات ضد ونقيض نويسندگان در آنها به چشم ميخورد ، اين نوشته ها نتوانسته اند افراد غيرمسلمان را قانع كنند كه قرآن كتاب آسماني است و دلايل نويسندگان درايشان مؤثر نبوده است. معجزه اي كه در اين رساله پژوهشي ارائه مي شود برمبناي اصولي بي چون و چرا و خالي از شك و شبيه و غيرقابل تغيير استوار است بدين ترتيب كه فن كامپيوتر با كشف سيستم اعدادي اعجاز آميز قرآن مدلل مي دارد كه قرآن مجيد بدون شك ساخته فكر بشر نمي تواند باشد. خواست خداي توانا بوده است كه اين نظم پيچ در پيچ عددي قرآن مخفي نماند تا تايپ شود كه سرچشمه غيبي قرآن از جانب خداوند متعال است و نيز در عرض گذشت قرون بوسيله ذات او محافظت ميشده و از گزند تغيير ، افزايش يا كاهش در امان مانده است. رمزهاي اعجاز آميز قرآن منحصراً از اين قرارند :
1- اولين آيه قرآن « بسم الله الرحمن الرحيم » داراي 19 حرف عربي است. 2- قرآن مجيد از 114 سوره تشكيل شده است و اين عدد به 19 قسمت است. (6× 19). 3- اولين سوره اي كه نازل شده است سوره علق (شماره96) نوزدهمين سوره از آخر قرآن است. 4- سوره علق 19 آيه دارد. 5- سوره علق 285 حرف (15× 19) دارد. 6- اولين باركه جبرئيل امين با قرآن فرود آمد 5 آيه اولي سوره علق را آورد كه شامل 19 كلمه است. 7- اين 19 كلمه ، 76 حرف (4× 19) دارد كه به تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحيم است. 8- دومين باري كه جبرئيل امين فرود آمد 9 آيه اولي سوره قلم (شماره 68) را آورده كه شامل 38 كلمه است. (2 × 19) . 9- سومين باركه جبرئيل امين فرود آمد 10 آيه اولي سوره مزمل (شماره 73) را آورد كه شامل 57 كلمه است. (3× 19). 10- چهارمين باركه جبرئيل فرود آمد 30 آيه اولي سوره مدثر (شماره 74) را آورد كه آخرين آيه آن « بر آن دوزخ 19 فرشته موكلند» مي باشد. (آيه 30) . 11- پنجمين بار كه جبرئيل فرود آمد اولين سوره كامل « فاتحه الكتاب» را آورد كه با اولين بيانيه قرآن بسم الله الرحمن الرحيم (19 حرف) اغاز مي شود . اين بيانيه 19 حرفي بالفاصله بعد از نزول آيه «برآن دوزخ 19 فرشته موكلند» نازل شد . اين مراتب گواهي ارتباط آري از شبهه آيه 30 سوره مدثر(عدد 19) و اولين بيانيه قرآن «بسم الله الرحمن الرحيم» (عدد 19) با سيستم اعداي اعجاز آميز است كه بر عدد 19 بنا نهاده شده است. 12- آفريننده ذوالجلال و عظيم الشأن با آيه 31 سوره مدثر به ما ياد مي دهد كه چرا عدد 19 را انتخاب كرده است. پنج دليل زير را بيان مي فرمايد : الف) بي ايمانان را آشفته سازد. ب) به خوبان يهود و نصارا اطمينان دهد كه قرآن آسماني است. ج) ايمان مومنان تقويت نمايد. د) تا هر گونه اثر شك و ترديد را از دل مسلمانان و خوبان يهويت و مسيحيت بزدايد. ه) تا منافقين و كفار را كه سيستم اعدادي قرآن را قبول ندارند رسوا سازد. 13- آفريننده بمامي آموزدكه اين نظم اعدادي قرآن تذكري به تمام جهانيان است (آيه 31 سوره مدثر)ويكي از معجزات عظيم قران است. (آيه 35). 14- هركلمه از جمله آغازيه قرآنبسم الله الرحمن الرحيم در تمام قرآن بنحوي تكرار شده كه به عدد 19 قابل تقسيم است ،بدين ترتيب كه كلمه‍‎‎‎‎‏“ اسم “ 19 باركلمه “ الله “ 2698بار(42*19)، كلمه “ الرحمن “ 57 بار (3*19) وكلمه “ الرحيم “ 114بار (6*19)ديده مي 15- قرآن 114سوره دارد كه هر كدام از سوره ها با آيه افتتاحيه “ بسم الله الرحمن الرحيم “ آغاز ميشود بجز سوره توبه (شماره 9) كه بدون آيه معموله افتتاحيه است،لذا آيه “ بسم الله الرحمن الرحيم“ در ابتداي سوره ها 113 بار تكرار شده است. چون اين رقم به 19 قابل قسمت نيست وسيستم اعدادي قرآن آسماني ساخته پروردگار بايد كامل باشد يكصد وچهاردهمين آيه بسم الله را در سوره النمل كه دوبسم الله دارد(آيه 27) (آيه افتتاحيه وآيه 30 )بنابراين قرآن مجيد 114 بسم الله دارد. 16- همانطور كه در بالا اشاره شد سوره توبه فاقد آيه افتتاحيه بسم الله است . هر گاه از سوره توبه شروع كرده آنرا سوره شماره يك وسوره يونس را سوره شماره دو فرض نموده وبه همين ترتيب جلو برويم ، ملاحظه مي شود كه سوره النمل نوزدهمين سوره است (سوره 27) كه بسم الله تكميلي را دارد .از اين نظم نتيجه مي گيريم كه قرآني كه اكنون در دست ماست با قرآن زمان پيامبر از لحاظ ترتيب سوره ها يكي است . 17- تعداد كلمات موجود بين دو آيه بسم الله سوره النمل 342(18*19) ميباشد. 18- قرآن مجيد شامل اعداد بيشماري است .مثلاً : ما موسي را براي جهل شب احضار كرديم ،ما هفت آسمان را آفريديم .شمار اين اعداد در تمام قرآن 285(15*19) ميباشد. 19- اگر اعداد 285 فوق را با هم جمع كنيم ، حاصل جمع 174591 (9189*19)خواهد بود . 20- حتي اگر اعداد تكراري را از عدد فوق حذف نماييم حاصل جمع 162146 (8534*19) خواهد بود. 21- يك كيفيت مخصوص به قرآن مجيد اينست كه29 سوره با حروف رمزي شروع ميشود كه معني ظاهري ندارند ، اين علامات در هيچ كتاب ديگري و در هيچ جايي ديده نمي شوند .اين حروف در ابتداي سوره هاي قرآن بخش مهمي از طرح اعدادي اعجاز آميز مي باشد كه بر عدد 19 بنا شده است.اولين نشانه اين ارتباط اينست كه29 سوره از قرآن با اين علامات شروع ميشود.تعداد حروف الفبا دراين رموز14وتعداد خود رمزها نيز14ميباشد.هرگاه تعدادسوره ها(29) وحروف الفبا(14)راباتعدادرمزها(14)جم ع كنيم ، حاصل جمع 57(3*19) خواهد بود. 22- خداوند توانا بما ياد ميدهدكه در هشت سوره وسوره هاي شماره( 10،12،13،15،26،27،28 ،31)دو آيه اول كه با اين رموز آغاز ميشوند حاوي وحامل معجزه قرآن هستند،بايد توجه داشت كه قرآن كلمه “ آيه “ را بمعني معجزه بكار برده است . بايد كلمه آيه داراي معاني متعددي باشد كه يكي از آنها معجزه است ونيز بايد دانست كه خود كلمه معجزه در هيچ جاي قرآن بكار برده نشده است. بدين جهت قرآن مناسب تفسير نسلهاي گوناگون بشريت است مثلاً نسلهاي قبلي (پيش ازكشف اهميت حروف رمزي قرآن )كلمه آيه رادر اين هشت سوره ،آيه نيم بيتي مي پنداشتند ،ولي نسلهاي بعدي كه از اهميت اين رموزبا خبر شدند آيه را به معني معجزه تفسير كرده اند. بكار بردن كلمات چند معنايي و مناسب براي همه نسلهاي بشر در زمانهاي گوناگون خود يكي از معجزات قران است. 23- سوره قاف كه با حرف ق شروع مي شود (شماره 50 ) شامل 57(3*19) حروف ق است. 24- سوره ديگري در قرآن“ حروف ق را در علامت رمزي خود دارد (سوره شورا شماره 42) كه اگر حروف ق را در اين سوره شمارش نمائيد، ملاحظه خواهيد كرد كه حرف ق 57 (3 * 19) بار تكرار شده است. 25- بدين ترتيب در مييابيد كه دو سوره قرآني فوق الذكر (شماره 50 و 42 ) به اندازه همديگر (57،57) شامل حرف ق هستند كه مجموع آن دو با تعداد سوره هاي قرآن(114) برابر است. چون سوره ق بدين نحو آغاز مي شود : “ق و القرآن المجيد“ تصور حرف ق به معني قرآن مجيد مي نمايد و 114 ق مذكور گواه 114 سوره هاي قرآن است. اين احتساب اعداد آشكار و گويا ، مدلل مي دارد كه 114 سوره قرآن ، تمام قرآن را تشكيل مي دهند و چيزي جز قرآن نيستند. 26- آمار كامپيوتر نشان ميدهد كه فقط اين دو سوره كه با حرف ق آغاز مي شود ، داراي تعداد معيني ق (57 مورد ) هستند ، گوئي خداوند توانا مي خواهد با اشاره و كنايه بفرمايد كه خودش تنها از تعداد حروف الفبا در سوره هاي قرآن با خبر است. 27- يك نمونه در آيه 13 از سوره ق مدلل مي دارد كه هر كلمه و در حقيقت هر حروف در قرآن مجيد به دستور الهي و طبق يك سيستم اعدادي بخصوصي كه بيرون از قدرت بشر است گنجانيده شده است اين آيه مي فرمايد “عاد ، فرعون و اخوان لوط “ در تمام قرآن مردمي كه لوط را نپذيرفتند ، قوم ناميده مي شوند. خواننده بلافاصله متوجه مي شود كه اگر بجاي « اخوان » در سوره ق كلمه « قوم » بكار بدره مي شد چه اتفاقي مي افتاد . در اين صورت ذكر كلمه قوم بجاي اخوان، حرف « ق» در اين سوره 58 بار تكرار مي شد و عدد 58 به 19 قابل قسمت نيست و لذا با تعداد 57 «ق» كه در سوره شورا مطابقت نمي كرد و جمع آن دو با تعداد سوره هاي قرآن برابرنمي شد ، بدين معني كه با جايگزين كردن يك كلمه بجاي ديگري نظم قرآن از بين ميرود. 28- تنها سوره اي كه با حرف « ن » آغاز ميشود ، سوره قلم است ( شماره 6 ) اين سوره 133 « ن » دارد كه به 19 قابل قسمت است ( 7×19). 29- سه سوره اعراف (شماره 7 ) مريم ( شماره 19 ) و ص ( شماره 38) كه با حروف « ص» شروع ميشوند، جمعاً 152 حرف « ص » دارند ( 8×19). 30- در سوره طه (شماره 20 ) جمع تعداد حروف « ط » و « هـ» 344 ميباشد ( 18 × 19) . 31- در سوره « يس » تعداد حروف « ي » و « س» 285 ميباشد ( 15×19). 32- در هفت سوره 40 تا 46 كه با رمز « حم » شروع ميشوند تكرار حروف 2166 ميباشد (14*19) بنابراين تمام حروف اختصاري كه در ابتداي سوره هاي قرآن قرار دارند . بدون استثناء در روش اعددي اعجاز آميز قرآن شركت دارند. بايد توجه داشت كه اين روش اعدادي قرآن ، در مواردي ساده و در خور فهم اشخاص معمولي است ، اما در موارد ديگر ، بسيار مشكل و پيچيده بوده و براي درك آنها اشخاص تحصيل كرده بايد از ماشينهاي الكترونيكي كمك بگيرند . 33- در سوره هاي شماره 2و3و7و13و19و30و31و32 كه با رمز « الم » شروع ميشوند تعداد حروف الف ، لام ، ميم جمعاً 26676 مورد و قابل قسمت به 19 ميباشند ( 1404*19). 34- در سوره هاي 20و26و27و28و36و42 كه با رمز « طس » يا يكي از دو حرف مزبور (ط ، س) آغاز ميشوند تعداد دو حرف « ط » و «س» 494 مورد ميباشد ( 26*19). 35- در سوره هاي 10و11و12و14و15 كه با رمز « الر» آغاز مي شوند تعدا الف ، لام ، راء به اضافه تعداد ( راء ) تنها در سوره سيزدهم ،9،97 مورد است كه اين عدد قابل قسمت بر عدد 19 مي باشد (511*19). 36- در سوره هايي كه با رمز يكي از حروف “ط“ “س“ و “م“ آغاز مي شوند ، تعداد حروف طاء و سين و ميم 9177 مورد مي باشد (438*19). 37- در سوره رعد ( شماره 13 ) كه با حرف رمزي “المرا“ آغاز مي شود ، تعداد حروف (الف ، لام ، ميم، را ) 1501 مورد مي باشد (79*19). 38- در سوره اعراف (شماره 7) كه با حروف رمزي “المص“ شروع مي گردد تعداد وقوع “الف“ 2572 مورد ، حرف “لام“ 1523 مورد ، حرف “ميم“ 165 و حرف “ص“ 98 مورد كه جمعاً عدد 5358 بدست مي آيد(282*19). 39- در سوره مريم (شماره 19) كه با حروف “كهيعص“ شروع مي شود ، تعداد حروف (كاف ، ها ، يا ، عين ، صاد) 798 مورد مي باشد (42*19). 40- در سوره شورا (شماره 42) كه با حروف “حم عسق “ شروع مي شود ، تعداد حروف (حا ، ميم ، عين، سين ، قاف ) 570 مورد مي باشد(30*19).
41- در سيزده سوره اي كه حرف “الف“ در لغت رمزي آنهاست (سوره هاي شماره 2 ، 3 ، 7 ، 10 ، 11 ، 12 ، 13 ، 14 ، 29 ، 30 ، 31 ، 32و15 ) جمع الف هاي موجود 17499 مورد مي باشد(921*19). 42- در سيزده سوره فوق الذكر جمع حروف “لام“ 1870 مورد مي باشد(620*19). 43- در هفده سوره اي كه حروف “ميم“ در لغت رمزي آنها ست (سوره هاي شماره 2 ، 3 ، 7 ، 13 ، 32 ، 26 ، 28 ، 29 ، 31 ، 30 ، 40 ، 41 ، 42 ، 43 ، 44 ، 45 ، 46 ) جمع حروف “ميم“ 8683 مورد مي باشد (457*19). درتاريخ ، كتابي سراغ نداريم كه مانند قرآن طبق يك سيستم عددي تنظيم شده باشد بر اين حقيقت علاوه بر 43 بند پيشين ، موارد زير نيز گواه صادقي است: الف: كلمه “الله“ 2698 مرتبه در قرآن تكرار شده كه مضربي از عدد 19 است (142 * 19 ) و تعداد حروف “بسم الله الرحمن الرحيم“ نيز 19 مورد مي باشد. مسئله جالب اينكه در سوره اخلاص بعد از “قل هو الله احد “ جمله “ الله الصمد“ آمده در صورتي كه اگر “هو الصمد“ مي آمد ، جمله صحيح بود. از نظر دسترو زباني بايد “هو “ مي آمد اما با اين حال “الله“ آمده است ، اگر بجاي “الله“ “هو“ مي آمد ، سيستم رياضي قران بهم مي ريخت و اين مسئله شباهت زيادي دارد به همان “اخوان“ و “قوم“ در سوره “ق“. ب: مورد جالب ديگر در سوره مريم حروف مقطعه كهيعص مي باشد كه بصورت حروف آغازين آمده است ، اين حروف در سوره مريم ، بصورت جداگانه ، با اين تعداد بكار رفته اند: حرف “ك“ 137 مرتبه، حرف “ه“ 168 مرتبه ، حرف “ي“ 345 مرتبه ، حرف “ع“ 122 مرتبه، حرف ص“ 26 مرتبه. جمع اين ارقام به اين صورت است: 345+ 168+137+122+26= 897 كه مضروب عدد 19 مي باشد (42*19) يعني مجموع تكرار حروف پنجگانه (ك، ه ، ي ، ع ، ص،) سوره مريم (سوره شماره 19) علاوه بر آنكه برعدد 19 (تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحيم ) قابل تقسيم است، بر عدد 14 (كه تعداد حروف مقطعه است) نيز قابل تقسيم مي باشد(798=57*14). پ: در قرآن بعضي از كلمات با كلمه هاي ديگر كه از نظر معني با همديگر تناسب دارند يكسان به كار رفته اند. مثلاً : 1- كلمه “حيوه“ 145 بار با مشتقات آن در قرآن بكار رفته است و به همان تعداد (145 بار ) كلمه “موت يا مرگ“ با مشتقاتش بكار رفته است. 2- كلمه “دنيا “ 115 بار و كلمه “آخرت“ هم 115 بار بكار رفته است. 3- كلمه “ملائكه“ 88 بار در قرآن آمده است و كلمه “شياطين“ نيز به همان تعداد 88 بار بكار برده شده اند. 4-“حر“ يعني گرما 40 بار و كلمه “ برد“ يعني سرما نيز 40 بار بكار برده شده اند. 5- كلمه “مصائب“ 75 بار و كلمه “شكر“ نيز 75 بار 6- كلمه زكات 32 بار و كلمه “بركات“ نيز 32 بار . 7- كلمه “عقل“ ومشتقات آن 49 بار و كلمه “نور“ نيز با مشتقاتش 49 بار . 8- كلمه “يوم “ به معني روز و “شهر“ به معني ماه در قرآن به ترتيب 365 بار و 12 بار بكار رفته اند. 9- كلمه “رجل“ به معني مرد 24 بار و كلمه “امرأه “ به معني زن نيز 24 بار در قرآن بكار رفته اند. 10- كلمه “امام“ بصورت مفرد و جمع 12 بار در قرآن آمده است. آيا اينها تصادفي است؟ ت: تفاوتهايي د رحدود يك ده هزارم. ضمن بررسي سوره مريم و زمر ديدم كه نسبت “درصد“ مجموع حروف ( ك، ه ، ي ، ع، ص) در هردو سوره مساوي است با اينكه بايد در سوره مريم بيش از هر سوره ديگر باشد زيرا اين حروف مقطعه فقط در آغاز سوره مريم قرار دارد. اما هنگاميكه محاسبات مربوط به نسبت گيري حروف دو سوره را از رقم سوم اعشار بالاتر بردم روشن شد كه نسبت مجموع اين حروف در سوره مريم يك ده هزارم (0001/0 ) بيش از سوره زمر است . اين تفاوتهاي جزئي راستي عجيب و حيرت آوراست. نتيجه: 1- يك مؤلف هر قدر هم كه توانا باشد هر گز نمي تواند د رذهن خود حروف و اعدادي به اندازه معين بگيرد سپس از آنها مقالات و يا كتابي بنويسد كه همچون قرآن حتي شماره ها و حروف و كلمات آن نيز به اندازه و شمرده شده در آيد مثلاً حروف مقطعه “الم“ به ترتيب “الف“ بعد “ لام“ و سپس “ميم“ از ديگر حروف در سوره هاي مربوطه بيشتر باشد. از طرف ديگر تعداد حروف مقطعه 14 حرف باشد يعني درست نصف تعداد حروف الفباي عربي. اگر مشاهده كرديم انساني در مدت 23 سال با آن همه گرفتاري ؛ سخناني آورد كه نه تنها مضامين آنها حساب شده و از نظر لفظ و معني و محتوا در عاليترين صورت ممكن بود ؛ بلكه از نسبت رياضي و عددي حروف چنان دقيق و حساب شده بود كه نسبت هر يك از حروف الفبا در هريك از سخنان او يك نسبت دقيق رياضي دارد. آيا نمي فهميم كه كلام او از علم بي پايان پروردگار سرچشمه گرفته است؟ 2- رسم الخط اصلي قرآن را حفظ كنيد. تمام محاسبات فوق در صورتي صحيح خواهد بود كه به رسم الخط اصلي و قديمي قرآن دست نزنيم مثلاً اسحق و زكوه و صلواه را به همين صورت بنويسيم نه بصورت اسحاق و زكات و صلاه . در غير اينصورت محاسبات ما بهم خواهد ريخت. 3- عدم تحريف قرآن. در قران مجيد حتي كلمه و حرفي كم و زياد نشده و الا بطور مسلم محاسبات كنوني روي قرآن فعلي صحيح از آب در نمي آمد و كلمات و حروف حساب شده نظام كنوني حروف قرآن را بكلي به هم مي ريخت. پس اين نشانه ديگري بر عدم كوچكترين تحريف در قرآن مجيد است. حال فرموده پيامبر اسلام را ياد آوري مي كنم كه فرمود: «عجائب و شگفتيهاي قرآن پايان ناپذير است و قرآن ظاهرش خوشايند و باطنش عميق است. عجائبش را نمي توان شمرد و غرائبش هرگز كهنه نشود مؤمن هرگاه قرآن بخواند بوي عطر مانندي از دهانش خارج شود.» «اميدوارم خوانندگان گرامي در انجام وظيفه ديني و كتب ثواب اخروي و خشنودي پروردگار ، تاجايي كه مي توانند اين معجزه را نشر و گسترش دهند تا اعجاز قرآن بيش از پيش روشن گشته و اين كتاب شريف و گرانقدر از مظلوميت خارج و قانون زندگي واقعي گردد. در پايان با تمام وجود و با فريادي بلند به امت اسلامي مي گويم اي ملت اسلامي قرآن را بخوانيد و عمل كنيد كه سعادت بشر در آن نهفته است.

[​IMG]
[ سه شنبه 24 دی 1392 ] [ 11:29 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

چهل داستان و چهل حديث از حضرت فاطمه زهرا عليها السلام
مؤ لّف : عبداللّه صالحى


پيشگفتار
اختر گوهرنماى فروزنده ولايت
خلاصه حالات سوّمين معصوم
ثناى ميلاد فاطمه سلام اللّه عليها
سخن در شكم و ورود نور
زينت منزل يا رضايت خداوند
مهريّه و جهيزيّه بهترين عروس
عروس به سوى حجله يا خانه بخت
هجرت به سوى مدينه
عايشه و گريه حضرت زهراء عليها السلام
دلسوزى دختر براى پدر
شادمانى ملائكه از قضاوت حضرت زهراء سلام اللّه عليها
قرائت قرآن و گردش سنگ آسياب
سه همسر ميهمان و خرماى بى هسته
هر چيز را با هركس مگو و مخور
پايه تخت و انگشتر بهشتى
سه نوع دستور غذا خوردن
تقسيم كار و پاداش اطاعت
بهترين روش سعادت بخش براى زن
فاطمه ، يگانه بانوى عشق و پاكى
در فكر ديگران و براى ديگران
اهميّت نماز، 15 ضرر و زيان در نماز
شادى با ديدار فاطمه عليها السلام
ملاقات در بستر بيمارى
شوخى زن و شوهر با رضايت خداوند
قداست و عظمت فاطمه سلام اللّه عليها
بهشت و پيراهن خون آلود حسين عليه السّلام
گريه دوستان و شفاعت زنان
چگونگى دفاع از حقّ خود
بى تابى دختر و بشارت پدر
اذان و تجلّى خاطرات پدر
فخر حوّا و عظمت زهراء عليها السلام
فاطمه زهراء و اسرار پدر صلّى اللّه عليه و آله
نسوختن انگشت در ديگ حريره
پاداش پاسخگوئى به مسائل
تدوين مصحف فاطمه عليها السلام
لوح حضرت فاطمه سلام اللّه عليها
گزيده اى از متن لوح مقدّس
قضاوت در بهترين خطّ
گريه بر فراق پدر يا بر ظلم دشمن ؟
استقبال از مرگ يا رفتن به ميهمانى
سفارشى مهمّ در آخرين لحظات
بهترين الگو براى بانوان
وصاياى حضرت
عروج ملكوتى يا پرواز نجاتبخش
پنج درس آموزنده و ارزشمند
بلبل شيرين سخن
چهل حديث گهربار منتخب

 


موضوعات مرتبط: کتابخانه الثقلین، چهل داستان و چهل حدیث از فاطمه زهرا سلام الله علیها (مولف: عبدالله صالحی)، ،
[ چهار شنبه 13 شهريور 1392 ] [ 13:37 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

«دروس‌ حضرت‌ امام‌ صادق‌ علیه السلام در كلام‌، فلسفه‌، حكمت‌»

«طبّ، كيمياء، داروسازي‌، و جميع‌ علوم‌ طبيعي‌ از معدن‌»

«گياه‌، حيوان‌، انسان‌، ستاره‌ شناسي‌ و غير ذلك‌»

عالم‌ جليل‌ و حِبْر نبيل‌ شيخ‌ محمّد حسين‌مظفّر در كتاب‌ خود چنين‌ آورده‌است‌:

علم‌ طبّ:

خداوند متعال‌ كتاب‌ خود را براي‌ روشنگري‌ تمام‌ چيزها فرود آورد. و به‌ طوري‌ كه‌ گفته‌اند: تمام‌ مسائل‌ طبّي‌ را خدا در دو كلمه‌ جمع‌ كرده‌ است‌: كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَلَاتُسْرِفُوا.

«بخوريد و بياشاميد، و از حدِّ اعتدال‌ و ميانه‌ روي‌ تجاوز مكنيد!»

وبنابراين‌ غرابتي‌ندارد اگرعالمين‌به‌قرآن‌همچنين‌عالمين‌ به‌علم‌ طِبّ بوده‌باشند.

علومي‌ كه‌ از عالمين‌ به‌ ظهور پيوسته‌ است‌ از علوم‌ طبايع‌ و أمْزِجَه‌ و منافع‌ و مضارّ ايشان‌ ما را ارشاد مي‌نمايد بر آن‌ كه‌ علم‌ طبّ نزد آنان‌ بوده‌ است‌. يكي‌ از علماء گذشته‌ بسياري‌ از اين‌ گونه‌ علوم‌ را از گفتارشان‌ گردآوري‌ نموده‌ و به‌ «طبُّ الائمَّة‌» نامگذاري‌ نموده‌ است‌.

من‌ چنين‌ گمان‌ دارم‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ امروزه‌ وجود ندارد مگر اينكه‌ مجلسي‌ - طاب‌ ثراه‌ - در «بحارالانوار» مقدار بسياري‌ از آن‌ را روايت‌ كرده‌ است‌ چنانكه‌ شيخ‌ حُرّ عامِلي‌ در «وسائل‌ الشّيعة‌» بسياري‌ از آن‌ كتاب‌ را نقل‌ كرده‌است‌.

و براي‌ دلالت‌ بر علم‌ امام‌ صادق‌ علیه السلام به‌ طبّ بس‌ است‌ آن‌ اخباري‌ كه‌ در توحيد مفضّل‌ از طبايع‌ اشياء، و فوائد ادويه‌، و كالبدشناسي‌ و معرفة‌الجوارح‌ كه‌ علم‌ تشريح‌ متكفّل‌ آن‌ مي‌باشد آمده‌ است‌، و در بعضي‌ از مناظرات‌ حضرت‌ با طبيب‌ هندي‌ مطالبي‌ شاهد گفتار ما آمده‌است‌.

و اگر نويسندۀ پژوهشگري‌ بخواهد كتابي‌ را دربارۀ آنچه‌ كه‌ از وي‌ وارد گرديده‌ است‌ در خواصّ و فوائد اشياء، و در علاج‌ دردها و امراض‌ و در طرز جلوگيري‌ از امراض‌ واگيردار و كيفيّت‌ «واكسيناسينه‌» كه‌ در لابلاي‌ كتابهاي‌ حديث‌ و نحوها متفرّق‌ است‌، بنويسد و گردآورد چه‌ بسا به‌ بسياري‌ از حقايق‌ علمي‌ طبّي‌ برخورد مي‌نمايد كه‌ غير از علم‌ پزشكي‌ جديد، از آن‌ پرده‌ برنداشته‌ است‌ مانند معالجۀ تب‌ با آب‌ سرد. چون‌ هنگامي‌ از وي‌ دربارۀ مرض‌ تب‌ سوال‌ كردند، فرمود: إنَّا أهلُ بَيْتٍ لَانَتَدَاوَي‌ إلَّا بإفَاضَةِ الْمَاءِ الْبَارِدِ يُصَبُّ عَلَيْنَا. «ما اهل‌بيتي‌ هستيم‌ كه‌ مرض‌ تب‌ را معالجه‌ نمي‌كنيم‌ مگر به‌ آنكه‌ آب‌ سرد بر روي‌ ما ريخته‌ گردد.»

و ما حواله‌ات‌ را در اين‌ امر به‌ كتاب‌ الاطعمة‌ و الاشربة‌ از «وسائل‌ الشيعة‌» ج‌3 ص‌ 276 تا ص‌ 311 مي‌دهيم‌ تا چيزهاي‌ بسياري‌ نظير اين‌ امور را ملاحظه‌ نمائي‌.

علم‌ جَفْر:

كلمۀ جفر در أصل‌ لغت‌ به‌ معني‌ برّه‌ مي‌باشد هنگامي‌ كه‌ بزرگ‌ شود و غذا خور گردد. و شايد علّت‌ تسميه‌ اين‌ علم‌ به‌ جَفْر آن‌ باشد كه‌ در اصل‌، اين‌ علم‌ را بر روي‌ پوست‌ بچه‌ گوسپندي‌ نوشته‌اند فلهذا به‌ نام‌ محلّ آن‌ ناميده‌ شده‌ است‌. علم‌ جَفْر علم‌ حروف‌ است‌ كه‌ به‌ واسطۀ آن‌ از حوادث‌ آينده‌ اطّلاع‌ حاصل‌ مي‌شود.

از حضرت‌ امام‌ صادق‌ علیه السلام مروي‌ است‌ كه‌ نزد وي‌ علم‌ جفر است‌ و آن‌ را تفسير فرموده‌ است‌ به‌ اينكه‌ آن‌ عبارت‌ است‌ از ظرفي‌ كه‌ در آن‌ علم‌ پيامبران‌ و علم‌ علماي‌ گذشتۀ از بني‌اسرائيل‌ مي‌ باشد. و راجع‌ به‌ علم‌ جفري‌ كه‌ نزد ايشان‌ است‌ از آنان‌ مطالبي‌ بسيار نقل‌ شده‌ است‌. و ما اگر چه‌ آن‌ علم‌ و مراد و منظور از آن‌ را نمي‌شناسيم‌ الَّا اينكه‌ از آن‌ رواياتي‌ كه‌ دربارۀ جفر وارد است‌ و اين‌ كه‌ علم‌ جفر از مصادر علومشان‌ مي‌ باشد، به‌ دست‌ مي‌آوريم‌ كه‌: آن‌ علمي‌ است‌ شريف‌ كه‌ خداوند به‌ آنان‌ عنايت‌ نموده‌ است‌. و در كتاب‌ «كافي‌» دربارۀ علم‌ جفري‌ كه‌ نزد آنان‌ است‌ روايات‌ كثيري‌ وارد است‌.

بعضي‌ از علماء أهل‌ سُنَّت‌ علم‌ جفر را ذكر كرده‌اند و گفته‌اند: امام‌ صادق‌ علیه السلام آن‌ را مي‌ دانسته‌ است‌. شَبْلَنْجي‌ در «نور الابصار» ص‌ 131 گويد: در كتاب‌ «حياة‌الحيوان‌ الكبري‌» گفته‌ است‌: فائدةٌ: ابن‌قُتَيْبَه‌ در كتاب‌ «أدب‌ الكاتب‌» گويد: كتاب‌ جفر را امام‌ جعفر الصّادق‌ بن‌ محمد الباقر نوشته‌ است‌، و در آن‌ علم‌ مايحتاج‌ بشر تا روز قيامت‌ موجود مي‌باشد.

و أبوالعَلاء بدين‌ علم‌ اشاره‌ كرده‌ است‌:

لَقَدْ عَجِبُوا لآلِالْبَيْتِ لَمَّا                         أتَاهُمْ عِلْمُهُمْ فِيِ جِلْدِ جَفْرِ

فَمِرْآةُ الْمُنَجِّمِ وَ هْيَ صُغْرَي‌                 تُرِيهِ كُلَّ عَامِرَةٍ وَ قَفْرِ

و در كتاب‌ «الفُصُول‌ المُهِمَّة‌» گفته‌ است‌: بعضي‌ از اهل‌ علم‌ نقل‌ كرده‌اند كه‌ كتاب‌ جفري‌ را كه‌ پسران‌ عبدالمومن‌ بن‌ علي‌ در مغرب‌ زمين‌ از يكديگر به‌ إرث‌ برده‌اند از گفتار امام‌ جعفر صادق‌ مي‌باشد. و براي‌ حضرت‌ در دارا بودن‌ اين‌ علم‌ منقبتي‌ است‌ عالي‌ و درجه‌اي‌ است‌ والا كه‌ دلالت‌ بر فضل‌ وي‌ مي‌كند.

کیمیاء و جابر بن حیّان

بسياري‌ از مولِّفين‌ ذكر كرده‌اند كه‌: امام‌ جعفر صادق‌ علیه السلام داراي‌ علم‌ كيميا بوده‌ است‌. و شاگرد وي‌: جابر بن‌ حيّان‌ صوفي‌ طرطوسي‌ اين‌ علم‌ را از او أخذ نموده‌ است‌.

او در علم‌ كيمياء پانصد رساله‌ در يكهزار ورقه‌ تأليف‌ كرد و اين‌ رساله‌ها متضمّن‌ رسائل‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه السلام بوده‌ است‌.

قدماء از دانشمندان‌ و متأخرين‌ از مستشرقان‌ در شأن‌ جابر سخن‌ بسيار گفته‌اند. ابن‌ نديم‌ در «فهرست‌» ص‌ 498 تا ص‌ 503 جابر بن‌ حيّان‌ را ذكر كرده‌ و دربارۀ او تطويل‌ گفتار نموده‌ است‌، و به‌ قدري‌ از كتب‌ و رسائل‌ در علوم‌ مختلف‌ بالاخصّ كيمياء و طبّ و فلسفه‌ و كلام‌ از وي‌ ذكر كرده‌ است‌ كه‌ وقت‌ انسان‌ در عمر طبيعي‌ گنجايش‌ اين‌ وسعت‌ و گسترش‌ از تأليف‌ را نخواهد داشت‌، مگر براي‌ افراد نادري‌ از مردم‌ روزگار كه‌ به‌ آنها ذكاوت‌ و هوش‌ بيرون‌ از حدّ داده‌ شده‌ است‌، و ايشان‌ با تمام‌ اهتمام‌ خود را بر كتابت‌ و تأليف‌ واداشته‌اند.

براي‌ جابر بن‌ حَيَّان‌ تأليفاتي‌ بر طبق‌ مذهب‌ شيعه‌ ذكر كرده‌اند و از اينجاست‌ كه‌: تشيُّع‌ وي‌ را استظهار نموده‌اند. و شايد أخذ او علم‌ كيمياء را از امام‌ صادق‌، و أمين دانستن‌ حضرت‌ او را بر تعليم‌ اين‌ علم‌ شاهدي‌ بر تشيّع‌ او بوده‌ باشد.

در «الذَّريعة‌» ج‌ 2 ص‌ 451و452 وي‌ را در رديف‌ مولّفين‌ شيعه‌ آورده‌ است‌ آنجا كه‌ در كتاب‌ خود از «إيضاح‌» در علم‌ كيميا نام‌ برده‌ است‌.

و اگر مي‌خواهي‌ در تشيّع‌ او يقين‌ داشته‌ باشي‌ كافي‌ است‌ در بعضي‌ از رسائل‌ او كه‌ مستشرق‌ «كراوس‌» انتشار داده‌ است‌ تفحّصي‌ بنمائي‌. زيرا در آنجا مشهود است‌ كه‌ علومش‌ را نه‌ تنها از امام‌ صادق‌ علیه السلام أخذ نموده‌ است‌ بلكه‌ از او مانند امام‌ مفترض‌ الطّاعة‌ و متّبَع‌الرأي‌ پيروي‌ مي‌نموده‌ است‌، و خواهي‌ دانست‌ كه‌ او تنها علم‌ كيميا را از حضرت‌ أخذ نكرده‌ است‌ بلكه‌ كلام‌ و غير كلام‌ را نيز فرا گرفته‌ است‌.

أيضاً مولّفين‌ اسلام‌ راجع‌ به‌ جابر بن‌ حَيَّان‌ منزلت‌ عظيمي‌ را قائلند و وي‌ را مفخري‌ از مفاخر اسلام‌ به‌ شمار مي‌آورند، و جاي‌ عجبي‌ نيست‌. زيرا كسي‌ كه‌ مولَّفاتش‌ از سه‌ هزار كتاب‌ و رساله‌ در علوم‌ مختلفه‌ تجاوز كند كه‌ بيشتر آنها از علوم‌ نظريّه‌ و طبيعيّه‌اي‌ باشد كه‌ در تجارب‌ آنها و تطبيقات‌ آنها نياز به‌ گذشت‌ زمانهاي‌ طويلي‌ وجود دارد- و اينها در غير از علم‌ كلام‌ و فلسفه‌ است‌- حقّاً سزاوار تجليل‌ و تقدير و تكريم‌ مي‌باشد، و سزاوار است‌ كه‌ مايۀ فخري‌ باشد كه‌ بدو ابراز سرفرازي‌ نمايند.

و اين‌ واقعيّت‌ بر مستشرقين‌ گران‌ آمده‌ است‌ كه‌ يك‌ نفر عرب‌ مسلمان‌ و از اهل‌ قرن‌ دوم‌ از هجرت‌ در ميان‌ جهانيان‌ بدين‌ آراء سديده‌ ممتاز گردد، به‌ طوري‌ كه‌ نظريّاتش‌ اصول‌ عامّه‌ و قوانين‌ و مسائلي‌ گردد كه‌ علم‌ شيمي‌ قديم‌ و جديد بر آن‌ متّكي‌ باشد.

لهذا در تعرضّشان‌ به‌ إقرار و اعتراف‌ به‌ مقام‌ و منزلت‌ او دچار خبط‌ گرديده‌اند و مانند حَاطِب‌ لَيْل‌ (هيزم‌ كش‌ در درون‌ شب‌ ظلماني‌) هي‌ خود را بدين‌ طرف‌ و آن‌ طرف‌ مي‌زنند: گاهي‌ در وجود و تحقّق‌ خارجي‌ او تشكيك‌ مي‌نمايند، و گاهي‌ در عصر و زمان‌ او، و گاهي‌ در اين‌ كتابهائي‌ كه‌ به‌ او نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌، و گاهي‌ در نسبت‌ بعضي‌ از آنها كه‌ از استادش‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه السلام روايت‌ نموده‌ است‌، و گاهي‌ در تبويب‌ أبواب‌ و وضع‌ و اُسلوب‌ رسائلش‌ كه‌ در ميان‌ اهل‌ آن‌ عصر معروف‌ نبوده‌ است‌. الي‌ غير ذلك‌ از تشكيكات‌.

و برخي‌ از اين‌ تشكيكات‌ و پندارهاي‌ موهومه‌ را كاتب‌ اسمعيل‌ مظهر صاحب‌ مَجلَّةُ «العُصور» در نشريّات‌ خود «المقتطف‌» (68/544-551 و از 617-625) به‌ باد بطلان‌ و انهدام‌ گرفته‌ است‌. و در اين‌ مضمار نيز استاد احمد زَكي‌ صالح‌ در نوشتجاتش‌ در مجلّۀ رسالۀ مصريّه‌ سال‌ هشتم‌ (ص‌ 1204- 1206 و از 1235- 1237، و از 1268- 1270، و از 1299- 1302) وارد شده‌ است‌، و آن‌ أوهام‌ و پندارهاي‌ غلط‌ را از روي‌ طريقۀ علميّۀ حِكَميّه‌ تضعيف‌ و تزييف‌ و إبطال‌ نموده‌ است‌ و مكررّاً تصريح‌ به‌ تشيّع‌ او كرده‌ است‌.

و در ردِّ رأي‌ استاد «كراوس‌» در ص‌ 1299 گويد: بسيار واضح‌ و روشن‌ است‌ نزد هر كس‌ كه‌ علم‌ كلام‌ را مي‌آموزد كه‌: با نشاط‌ترين‌ فرقه‌ها در حركتهاي‌ علمي‌ و كلامي‌، فرقۀ شيعه‌ بوده‌ است‌، و اولين‌ كساني‌ كه‌ مذاهب‌ دينيّه‌ را بر اصول‌ و اُسُس‌ فلسفيّه‌ پايه‌گذاري‌ كرده‌اند شيعه‌ بوده‌اند تا به‌ حدّي‌ كه‌ بعضي‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فلسفۀ مخصوصي‌ را نسبت‌ مي‌دهند.

و اين‌ سخن‌ از احمد زَكي‌ براي‌ تصحيح‌ آن‌ چيزي‌ مي‌ باشد كه‌ به‌ جابر نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌ از مقارنۀ ميان‌ آراء كلاميّه‌ و فلسفيّه‌.

و محصّل‌ گفتار آنكه‌: تشيّع‌ جابر و تقدّم‌ او در بسياري‌ از علوم‌ بالاخص‌ علم‌ كلام‌ و فلسفه‌ و طبّ و علم‌ شيمي‌ و تمام‌ طبيعيّات‌، امروزه‌ از واضحات‌ گرديده‌ است‌. و هيچ‌ وجهي‌ ندارد كه‌ آراء و نظريّاتش‌ أصل‌ عامّ و أساس‌ كلّي‌ براي‌ علوم‌ شيمي‌ قرار گيرد مگر آنكه‌ او اين‌ علم‌ را از معدن‌ صحيحش‌: الإمام‌ الصّادق‌ علیه السلام أخذ كرده‌ باشد.

و من‌ بسياري‌ از مصادر را دربارۀ جابر گردآورده‌ بودم‌ تا در ترجمۀ احوال‌ وي‌ بسط‌ دهم‌ جز اينكه‌ در اينجا به‌ همين‌ مقدار مختصر اكتفا نمودم‌، زيرا ديدم‌ كه‌ اگر بخواهم‌ كلام‌ را در هر جا كه‌ اقتضاي‌ بحث‌ بيشتري‌ دارد بيشتر توسعه‌ دهم‌، تحقيقاً اين‌ كتاب‌ به‌ صورت‌ مجلّداتي‌ درمي‌آيد، و آن‌ نيز گرچه‌ خالي‌ از فائده‌ نبود اما از بحث‌ أحوال‌ خصوص‌ امام‌ صادق‌ علیه السلام فراتر مي‌رفت‌.

سائر علوم :

مراد و منظور ما از علومي‌ كه‌ در اينجا دربارۀ امام‌ صادق‌ علیه السلام نوشتيم‌ و توضيح‌ داديم‌ كه‌ مردم‌ از آن‌ حضرت‌ أخذ نموده‌اند آن‌ نيست‌ كه‌: اين‌ علوم‌، تمامي‌ علوم‌ وي‌ بوده‌ است‌، زيرا امام‌ بنابر نظريّه‌ و رأي‌ شيعه‌ لازم‌ است‌ كه‌ عالم‌ به‌ هر چيز باشد، و دانشمندترين‌ مردم‌ در هر فنّ و علم‌ و زبان‌ و لغتي‌ بوده‌ باشد، همان‌ طور كه‌ حكم‌ عقلي‌ بدين‌ مرام‌ ناطق‌ است‌.

و اگر بالفرض‌ از امامت‌ الهيّۀ امام‌ صادق‌ علیه السلام هم‌ صرف‌ نظر نمائيم‌ و فقطّ به‌ دليل‌ نقلي‌ نگريم‌، خواهيم‌ دانست‌ كه‌: در هر زمان‌ به‌ طور لزوم‌ و غير قابل‌ تخلّف‌ بايد عالمي‌ به‌ كتاب‌ خدا و سنَّت‌ رسول‌ خدا بوده‌ باشد همچنان‌ كه‌ حديث‌ ثَقَلَيْن‌ بر اين‌ مهمّ دلالت‌ دارد. و از طرفي‌ چون‌ مي‌دانيم‌: عالم‌ به‌ كتابي‌ كه‌ تبيان‌ و روشنگر تمام‌ چيزهاست‌ واجب‌ است‌ كه‌ عالم‌ به‌ تمام‌ چيزها بوده‌ باشد، و مادامي‌ كه‌ كتاب‌ موجود است‌، عالم‌ به‌ كتاب‌ از عترت‌ پيامبر تا روز حشر بايد موجود باشد، بنابر اين‌ ابداً آن‌ عالم‌ موجود در عصر امام‌ صادق‌ علیه السلام از وجود مباركش‌ نمي‌تواند تجاوز كند و احياناً بر دگري‌ صدق‌ نمايد. زيرا در عصر او اعلم‌ از او به‌ كتاب‌ خدا و سُنَّت‌ رسول‌ خدا نبوده‌ است‌. آثار بجاي‌ ماندۀ از وي‌ كافي‌ است‌ براي‌ إفادۀ اين‌ معني‌ كه‌ او اعلم‌ زمان‌ بوده‌ است‌.

فعليهذا صادق‌ اهل‌ البيت‌ عالم‌ اهل‌البيت‌ در عصر خود بوده‌ است‌، و عالم‌ عترت‌ به‌ كتاب‌ جامع‌ جميع‌ علوم‌ و فنون‌ بوده‌ است‌. و از همين‌ جا ما بي‌نياز شديم‌ به‌ همين‌ مقدار مختصري‌ كه‌ دربارۀ علوم‌ وي‌ متعرّض‌ شديم‌ از تعرّض‌ بقيّۀ علوم‌ و شواهد بر علم‌ او در آن‌ علوم‌.

بنابراين‌ اگر حديث‌ وارد باشد كه‌ امام‌ صادق‌ علیه السلام اين‌ طور بوده‌ است‌ كه‌ با فارسي‌ زبانان‌ با لسان‌ آنها، و با اهل‌ ساير لغات‌ با لغات‌ آنها گفتگو داشته‌، و با هر صاحب‌ فنّ و علمي‌ مناظره‌ داشته‌، و بر آنان‌ غالب‌ مي‌گرديده‌ است‌ مانند علماء علم‌ نجوم‌ و فلك‌ و طبّ و طبيعيّات‌ و غير ذلك‌، نبايد به‌ ديدۀ إعجاب‌ بنگريم‌. زيرا اخبار و تواريخ‌ و آثار تماماً بر اين‌ مرام‌ دلالت‌ دارند و بدين‌ مهم‌ گويا هستند.

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392 ] [ 12:32 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

مراعات شخص فقیر

یسع بن حمزه گوید: در مجلس امام رضا علیه السلام بودیم و با او صحبت مى کردیم و جمع فراوانى از مدرم در آن مجلس حضور داشتند و از حلال و حرام الهى از آن حضرت سوال مى کردند که مردى بلند قامت و گندمگون وارد مجلس شد و به امام علیه السلام عرض کرد: السلام علیک یا بن رسول اللّه .
مردى از دوستداران شما و پدران و اجداد شما هستم ، از سفر حج مى آیم و پولم را گم کردم و چیزى ندارم تا به وطنم برسم . اگر امکان دارد کمک کنید و مرا به وطنم برسانید خداوند مرا از نعمتهایش بهره مند کرده است وقتى به مقصد رسیدم آنچه به من داده اید را از طرف شما صدقه مى دهم زیرا خود مستحق صدقه نیستم .
امام رضا علیه السلام به او فرمود: بنشین خداوند تو را مورد رحمت خویش قرار دهد. آنگاه رو به مردم کرد و با آنان سخن مى گفت تا همه آنها به تدریج از مجلس بیرون رفتند و تنها من و سلیمان جعفرى و خیثمه و آن مرد مسافر در مجلس امام علیه السلام ماندیم .
حضرت فرمود: آیا اجازه مى دهید من به اندرون خانه وارد شوم ؟
سلیمان عرض کرد: خداوند امر شما را مقدم داشته است .
حضرت برخاست و وارد اتاقى شد و پس از مدتى بازگشت و دست خود را از بالاى در بیرون کرد و گفت : آن مرد مسافر خراسانى کجاست ؟
او در جواب گفت : من اینجا هستم .
امام علیه السلام فرمود: این دینارها را بگیر و هزینه سفر کن و لازم نیست از طرف من صدقه دهى و برو که نه من تو را ببینم و نه تو مرا مشاهده کنى . مرد مسافر پول را گرفت و رفت .
سلیمان به امام رضا علیه السلام عرض کرد: فدایت شوم عطا کردى و مهربانى فرمودى اما چرا خود را به هنگام پول دان نشان ندادى و از پشت در دست خود را بیرون کردى ؟
امام علیه السلام فرمود: ترسیدم ذلت و شرمندگى در خواست کردن را به هنگام برآوردن حاجتش در چهره او ببینم . آیا سخن رسول خدا صلى اللّه علیه و آله را شنیده اى که فرمود: پاداش کسى که کار نیکش را مى پوشاند برابر هفتاد حج است و کسى که آشکارا گناه مى کند ذلیل است و پوشاننده گناه مورد عفو قرار مى گیرد

 

پرهیز از تبعیض

یکى از اهالى بلخ گوید: من در سفر امام رضا علیه السلام به خراسان همراه او بودم ، روزى همه غلامان خود را که اهل سودان و جاهاى دیگر بودند بر سر سفره غذا دعوت کرد تا با آنها غذا بخورد.
عرض کردم : فدایت شوم اگر غلامان را جدا کنى و سفره دیگرى داشته باشند بهتر است .
حضرت فرمود: ساکت باش ! پروردگار تبارک و تعالى یکتاست و پدر و مادر ما (آدم و حوا) یکى هستند و پاداش هر کس هم به اعمال اوست .

 

مذمت بکار گیرى مهمان

مهمانى بر امام رضا علیه السلام وارد شد، حضرت نزد او نشسته بود و با وى صحبت مى کرد به گونه اى که بخشى از شب را با یکدیگر مى گذراندند، در این هنگام چراغ روشنائى داراى مشکل و خرابى شد.
مهمان امام رضا علیه السلام که خرابى چراغ رامشاهده مى کرد دست برد تا آن را اصلاح کند.
در این هنگام حضرت مانع کار او شد و خود ان را درست کرد و سپس فرمود.
انا قوم لا مستخدم اضیافنا
ما خاندانى هستیم که مهمانان خود را به خدمت نمى گیریم .

 

نهى از اسراف

روزى غلامان امام رضا علیه السلام میوه مى خوردند اما هنوز همه یک میوه را نخورده آن را مى انداختند حضرت به آنها فرمود: سبحان اللّه ! اگر شما نیازى ندارید انسانهائى هستند که نیاز دارند آنها را به نیازمندان بدهید.

 

تعیین اجرت

سلیمان بن جعفر گوید: براى انجام بعضى از کارها همراه امام رضا علیه السلام بودم تا این که خواستم به خانه ام باز گردم .
حضرت فرمود: برگرد و با من بیا و امشب را نزد من بمان . من هم برگشتم و به همراه او حرکت کردیم تا اینکه وارد منزل شدیم . حضرت نگاهى به غلامان خود کرد که مشغول گل کارى و ساختن اصطبل بودند و بعضى از آنها کارهاى دیگر انجام مى دادند. در بین آنها غلام سیاهى که غریب بود کار مى کرد.
امام علیه السلام به غلامان خود گفت : این مرد اینجا چه مى کند؟
آنها در جواب گفتند: او به ما کمک مى کند و ما هم چیزى در برابر به او خواهیم داد.
امام علیه السلام فرمود: اجرت او را تعیین کردید؟
گفتند: نه ما هر چه به او بدهیم راضى است . حضرت به سراغ ایشان رفت تا با تازیانه آنها را کتک بزند و بسیار ناراحت شد که چرا اجرت او را معین نکردید؟
سلمان بن جعفر مى گوید: من به امام علیه السلام عرض کردم : چرا شما خود را ناراحت کرده اید؟
رمود: من بارها آنها را از این کار نهى کرده ام که باید اجرت هر کس را که مى خواهند به کار گیرند با او تعیین کنند و اى سیلمان این را بدان کسى بدون تعیین مزد براى تو کار نمى کند مگر اینکه اگر سه برابر مزد او هم به وى بپردازى باز هم گمان دارد به او کم داده اى ، اما وقتى مزد او را معین کردى و به او پرداختى از تو تشکر مى کند که به آنچه معین شده عمل کرده اى ، حال اگر کمى بر آن بیفزایى از تو قدردانى مى کند و مى بیند که تو بر مزد او افزوده اى .


موضوعات مرتبط: امام رضا علیه السلام، ،
[ سه شنبه 12 شهريور 1392 ] [ 22:39 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

چند داستان از زندگى امام رضا(ع)

زندگانى حضرت امام رضا(ع) پر است از لحظاتى نورانى و شگفت انگيز كه دل شيفتگان را مى‏برد . از كتاب «ديوان خدا» نوشته نعيمه دوستدار ـ كه بر اساس منابع موثق تدوين يافته ـ چند داستان برگزيده‏ايم كه تقديم عاشقان اهل بيت مى‏كنيم.

نشانه موى پيامبر(ص)

مردى از نوادگان انصار خدمت امام رضا(ع) رسيد. جعبه‏اى نقره‏اى رنگ به امام داد و گفت :

«آقا! هديه‏اى برايتان آورده‏ام كه مانند آن را هيچ كس نياورده است». بعد در جعبه را باز كرد و چند رشته مو از آن بيرون آورد و گفت: «اين هفت رشته مو از پيامبر اكرم(ص) است. كه از اجدادم به من رسيده است». حضرت رضا(ع) دست بردند و چهار رشته مو از هفت رشته را جدا كردند و فرمود: «فقط اين چهار رشته، از موهاى پيامبر است».

مرد با تعجب و كمى دلخورى به امام نگاه كرد و چيزى نگفت. امام كه فهميد مرد ناراحت شده است، آن سه رشته مو را روى آتش گرفت. هر سه رشته سوخت، اما به محض اين كه چهار رشته موى پيامبر(ص) روى آتش قرار گرفت شروع به درخشيدن كرد و برقشان چهره مرد عرب را روشن كرد.

صحبت گنجشك با امام (ع)

راوى: سليمان (يكى از اصحاب امام رضا(ع)

حضرت رضا(ع) در بيرون شهر، باغى داشتند. گاه‏گاهى براى استراحت به باغ مى‏رفتند. يك روز من نيز به همراه آقا رفته بودم. نزديك ظهر، گنجشك كوچكى هراسان از شاخه درخت پركشيد و كنار امام نشست. نوك گنجشك، باز و بسته مى‏شد و صداهايى گنگ و نا مفهوم از گنجشك به گوش مى‏رسيد. انگار با جيك جيك خود، چيزى مى‏گفت.

امام عليه السلام حركت كردند و رو به من فرمودند: «ـ سليمان!... اين گنجشك در زير سقف ايوان لانه دارد. يك مار سمى به جوجه‏هايش حمله كرده است. زودباش به آن‏ها كمك كن!. ..

با شنيدن حرف امام ـ در حالى كه تعجب كرده بودم ـ بلند شدم و چوب بلندى را بر داشتم . آن قدر با عجله به طرف ايوان دويدم كه پايم به پله‏هاى لب ايوان برخورد كرد و چيزى نمانده بود كه پرت شوم...

با تعجب پرسيدم: «شما چطور فهميديد كه آن گنجشك چه مى‏گويد؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آيا اين كافى نيست؟!»

ميهمان دوستى امام(ع)

راوى: يكى از نزديكان امام رضا(ع)

مرد گفت: «سفر سختى بود. يك ماه طول كشيد».

امام رضا (ع) فرمودند: «خوش آمدى!»

ـ « ببخشيد كه دير وقت رسيدم. بى‏پناه بودن مرا مجبور كرد كه در اين وقت شب، مزاحم شما شوم».

امام لبخند زدند و فرمودند: «با ما تعارف نكن! ما خانواده‏اى ميهمان دوست هسيتم».

در اين هنگام روغن چراغ گرد سوز فرو نشست و شعله‏اش آرام آرام كم نور شد. ميهمان دست برد تا روغن در چراغ بريزد، اما امام دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر كرد. مرد گفت: «شرمنده‏ام! كاش اين قدر شما را به زحمت نمى‏انداختم».

امام در حالى كه با تكه پارچه‏اى، روغن را از دستش پاك مى‏كرد، فرمودند: ما خانواده‏اى نيستيم كه ميهمان را به زحمت بيندازيم».

ابرهاى سياه

راوى: حسين بن موسى

از شما چه پنهان شك داشتم. نه به شخص امام رضا(ع) نه!... فقط باورم نمى‏شد كه واقعا امامان معصوم، بتوانند قبل از اتفاقات از همه چيز اطلاع داشته باشند.

آن روز صبح به همراه امام رضا(ع) از مدينه خارج شديم.

در راه فكر كردم كه چقدر خوب مى‏شد اگر مى‏توانستم امام را آزمايش كنم.

در همين فكرها بودم كه امام پرسيدند:

«حسين!... چيزى همراه دارى كه از باران در امان بمانى؟!»

فكر كردم كه امام با من شوخى مى‏كند، اما به صورتش كه نگاه كردم، اثرى از شوخى نديدم . با ترديد گفتم: «فرموديد باران؟! امروز كه حتى يك لكه ابر هم در آسمان نيست...»

هنوز حرفم تمام نشده بود كه با قطره‏اى باران كه روى صورتم نشست، مات و مبهوت ماندم .

سرم را كه بالا گرفتم، زبانم بند آمد. ابرهاى سياه از گوشه و كنار آسمان به طرف ما مى‏آمدند و جايى درست بالاى سر ما، درهم مى‏پيچيدند. بعد از چند لحظه آن قدر باران شديد شد كه مجبور شديم به شهر برگرديم.

شربت گوارا

راوى: ابو هاشم جعفرى

به سخنان امام گوش مى‏دادم. هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بيش تر مى‏كرد. تشنگى تمام وجودم را فرا گرفته بود. شرم و حياى حضور امام، مانع از آن شد كه صحبتشان را قطع كنم و آب بخواهم. در هيمن موقع امام كلامش را قطع كرد و فرمودند: ـ «كمى آب بياوريد !»

خادم امام ظرفى آب آورد و به دست ايشان داد. امام، براى اين كه من، بدون خجالت،آب بخورم، اول خودشان مقدارى از آب را نوشيدند وبعد ظرف را به طرف من دراز كردند. من هم ظرف آب را گرفتم و نوشيدم.

نه! نمى‏شد. اصلا نمى‏توانستم تحمل كنم. انگار آب هم نتوانسته بود درست و حسابى تشنگى‏ام را از بين ببرد. تازه، بعد از يك بار آب خوردن درست نبود كه دوباره تقاضاى آب كنم. اين بار هم امام نگاهى به چهره‏ام كردند و حرفش را نيمه تمام گذاشت: «كمى آرد و شكر و آب بياوريد.»

وقتى خادم براى امام رضا(ع) آرد و شكر و آب آورد، امام آرد را در آب ريخت و مقدارى هم شكر روى آن پاشيد. امام برايم شربت درست كرده بود. نمى‏دانم از شرم بود يا از خوشحالى كه تشكر را فراموش كردم. شايد در آن لحظه خودم را هم فراموش كرده بودم. با كلام امام رضا(ع) ناخود آگاه دستم به طرف ظرف شربت دراز كردم.

ـشربت گوارايى است. بنوش ابوهاشم!... بنوش كه تشنگى‏ات را از بين مى‏برد.

شما امام من هستيد

يكى از دوستان ابن ابى كثير

بعد از شهادت امام موسى كاظم (ع)، همه درباره امام بعدى دچار شك و ترديد شده بودند. همان سال براى زيارت خانه خدا و ديدار بستگانم به مكه رفتم.

يك روز، كنار كعبه، على بن موسى الرضا(ع) را ديدم. با خود گفتم: «آيا كسى هست كه اطاعتش بر ما واجب باشد؟»

هنوز حرفم تمام نشده بود كه حضرت رضا (ع) اشاره‏اى كردند و گفتند: «به خداقسم! من كسى هستم كه خدا اطاعتش را واجب كرده است».

خشكم زد. اول فكر كردم شايد متوجه نبوده‏ام و با صداى بلند چيزى گفته‏ام. اما خوب كه فكر كردم، يادم آمد كه حتى لب‏هايم هم تكان نخورده‏اند. با شرمندگى به امام رضا(ع) نگاه كردم وگفتم: «آقا... گناه كردم... ببخشيد!... حالا شما را شناختم. شما امام من هستيد» .

حرف «ابن ابى‏كثير» كه به اين جا رسيد نگاهش كردم... بغض راه گلويش را گرفته بود.

آخرين طواف

راوى: موفق (يكى از خادمان امام(ع))

حضرت جواد عليه السلام پنج ساله بود. آن سفر، آخرين سفرى بود كه همراه با امام رضا (ع) به زيارت خانه خدا مى‏رفتيم. خوب به ياد دارم...

حضرت جواد را روى شانه‏ام گذاشته بودم و به دور خانه خدا طواف مى‏كرديم. در يكى از دورهاى طواف، حضرت جواد خواست تا در كنار «حجر الاسود» بايستيم. اولحرفى نزدم، اما بعد هرچه سعى كردم از جا بلند نشد. غم، در صورت كوچك و قشنگش موج مى‏زد. به زحمت امام رضا(ع) را پيدا كردم و هرچه پيش آمده بود، گفتم. امام، خود را به كنار حجر الاسود رساند. جملات پدر و پسر را خوب به ياد دارم.

ـ «پسرم! چرا با ما نمى‏آيى؟»

«نه پدر! اجازه بدهيد چند سؤال از شما بپرسم، بعد به همراه شما مى‏آيم»

«بگو پسرم!»

پدر! آيا مرا دوست داريد؟»

«البته پسرم»

«اگر سؤال ديگرى بپرسم، جواب مى‏دهيد؟»

«حتما پسرم»

«پدر!... چرا طواف امروز شما با هميشه فرق دارد؟ انگار امروز آخرين ديدار شما با كعبه است».

سكوت سنگينى بر لب‏هاى امام نشست. ياد سفر امام به خراسان افتادم. به چهره امام خيره شدم. اشك درچشم امام جمع شده بودم. امام فرزندش را در آغوش گرفت. ديگر نتوانستم طاقت بياورم و... .

سؤالى كه فراموش كرده بوديم

راوى: اسماعيل بن مهران

من و «و احمد بزنطى» در ده صريا در مورد سن حضرت رضا(#) صحبت مى‏كرديم. از احمد خواستيم كه وقتى به حضور امام رسيديم، يادآورى كند كه سن امام را از خودشان بپرسيم.

روزى توفيق ديدار امام، نصيبمان شد. آن موقع، ما، جريان سؤال از سن امام را به كلى فراموش كرده بوديم، اما به محض اين كه احمد را ديد، پرسيد:

«احمد!.. چند سال دارى؟»

ـسى و نه سال.

امام فرمود: «اما من چهل و چهار سال دارم».

به سوى شهر غربت

راوى: سجستانى

روز عجيبى بود. فرستاده مأمون ـ خليفه عباسى ـ آمده بود تا امام را از مدينه به سوى خراسان روانه كند. چهره و حركات امام، همه و همه، نشانه‏هاى جدايى بودند. وقتى خواست با تربت پيامبر(ص) وداع كند، چند بار تا كنار حرم رسول خدا رفت و برگشت. انگار طاقت جدايى را نداشت.

طاقت نياوردم. جلو رفتم و سلام كردم. به خاطر مسافرت و اين كه قرار بود امام به جاى مأمون در آينده خليفه شود، به ايشان تبريك گفتم، اما با ديدن اشك امام، دلم گرفت. سكوت تلخى روى لب‏هايم نشست. امام فرمودند:

«خوب مرا نگاه كن!... حركتم به سوى شهر غربت است و مرگم هم در همان جاست... سجستانى! ... بدن من در كنار قبر هارون ـ پدر مأمون ـ دفن خواهد شد».

گليم كهنه اتاق

راوى: نعمان بن سعد

كنار امير المؤمنين على(ع) نشسته بودم. امام نگاهى به من كردند و فرمودند:

«نعمان!... سال ها بعد، يكى از فرزندان من در خراسان با زهر كشنده‏اى شهيد خواهد شد. اسم او مثل اسم من، على است. اسم پدرش هم مانند پسر «عمران» ، موسى است. اين را بدان ! هر كس كه قبر او را زيارت كند، خدا تمام گناهان قبل از زيارتش را خواهد بخشيد... به خاطر پسرم على».

حرف امام كه تمام شد، سكوت كردم و به گليم كهنه اتاق خيره شدم. با خودم گفتم: «اين درست !... اما من چرا گناه كنم كه به خاطر بخشش، امام رضا عليه السلام را زيارت كنم؟ بايد به خاطر دلم و براى محبتم به اهل بيت(ع) او را زيارت كنم».

به امام نگاه كردم. انگار با لبخندش حرفم را تأييد مى‏كرد.

در ياد مايى

راوى عبد الله بن ابراهيم غفارى

تنگ دست بودم و روزگارم به سختى مى‏گذشت.

يكى از طلبكارهايم براى گرفتن پولش مرا در فشار گذاشته بود. به طرف صريا حركت كردم تا امام رضا(ع) را ببينم. مى‏خواستم خواهش كنم كه وساطت كنند از او بخواهد كه مدتى صبر كنند.

زمانى كه به خدمت امام رسيدم، مشغول صرف غذا بودند. مرا هم دعوت كرد تا چند لقمه‏اى بخورم. بعد از غذا، از هر درى سخن به ميان آمد و من فراموش كردم كه اصلا به چه منظورى به صرياء آمده بودم. مدتى كه گذشت، حضرت رضا(ع)، اشاره كردند كه گوشه سجاده‏اى را كه در كنارم بود، بلند كنم. زير سجاده، سيصد و چهل دينار بود. نوشته‏اى هم كنار پولها قرار داشت. يك روى آن نوشته بود: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، على ولى الله». و در طرف ديگر آن هم اين جملات راخواندم: «ما تو را فراموش نكرده‏ايم. با اين پول قرضت را بپرداز! بقيه‏اش هم خرجى خانواده‏ات است».

كوه و ديگ

راوى: اباصلت هروى

همراه امام وارد «مرو» شديم. نزديك «ده سرخ» توقف كرديم. مؤذن كاروان، نگاهى به خورشيد كرد و رو به امام گفت: «آقا! ظهر شده است».

امام پياده شدند و آب خواستند. نگاهى به صحرا كرديم. اثرى از آب نبود. نگران بر گشتيم . اما ازتعجب زبانمان بند آمد. امام با دست‏شان مقدارى از خاك را گود كرده بود و چشمه‏اى ظاهرشده بود.

وارد «سناباد» شديم. كوهى نزديك سناباد بود كه از سنگ آن، ديگ‏هاى سنگى مى‏ساختند. امام به تخته سنگى از كوه تكيه دادند و رو به آسمان گفتند:

«خدايا!... غذاهايى را كه مردم با ديگ‏هاى اين كوه مى‏پزند، مورد لطفت قرار ده و به اين غذاها بركت عطا كن!»

فكر مى‏كنم خدا به بركت دعاى امام، به كوه، نظر خاصى كرد. چون امام خواستند كه از آن روز به بعد، غذايشان را فقط در ديگ‏هايى بپزيم كه از سنگ آن كوه ساخته شده باشد.

روز بعد، پس از كمى استراحت، امام به طرف محلى كه «هارون» ـ پدر مأمونـ در آن دفن شده بود، حركت كردند. مأموران حكومتى جار زدند كه امام مى‏خواهد قبر هارون را زيارت كند، اما امام با يك حركت ساده نقشه‏هاى مأموران را نقش بر آب كرد. آن حركت هم اين بود كه كنار قبر هارون ايستادند و با انگشت، خطى در كنار قبر، كشيدند. بعد رو به ما فرمودند :

ـ اين جا قبر من خواهد شد... شيعيان ما به اين جا خواهند آمد و مرا زيارت خواهند كرد ... و هركس به ديدار قبرم بيايد، خدا لطفش را شامل حال او خواهد كرد.

بعد رو به قبله ايستادند و نماز خواندند و با سجده‏اى طولانى، چيزهايى را زير لب زمزمه كردند. اشك در چشمم جمع شده بود.

مجله هنر دينى ،شماره 6


موضوعات مرتبط: امام رضا علیه السلام، ،
[ سه شنبه 12 شهريور 1392 ] [ 22:31 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

حجامت جزء احکام امضایی اسلام است و رسول اکرم (ص) می فرمایند: در شب معراج زمانیکه به آسمان هفتم صعود کردم هیچ ملکی از ملائک از من گذر نکردند مگر اینکه گفتند یا محمد حجامت کن و امّتت را به حجامت امر کن(1)، روایات فراوانی نشان می دهد که رسول اکرم (ص) و ائمه (ع) خود حجامت می کردند و ویژگی های درمانی حجامت را برای امت اسلام برشمرده اند و آن را جزء سنّت های انبیاء و ارکان طب در اسلام دانسته اند و قواعد و آیین تجویز حجامت را بیان فرموده اند(2)، برخی از علما آموزش حجامت را برای افراد واجب کفایی دانسته اند، مراجع عظام تقلید پیرامون حجامت احکام مساعد صادر نموده اند(3)، شورای نگهبان قانون اساسی مجموعه بخشنامه های صادر شده علیه حجامت را خلاف شرع شناخته است(4). و برخی از مراجع انجام حجامت رامستحب مؤکد میدانند(5) جهت گیری روایات و تاکید فراوان دین اسلام حجامت را موجب پیشگیری از بیماری های جسمی و روانی دانسته و برای درمان بیماری های خونی (ناشی از غلبه خون) تجویز نموده اند(6).

(1). حدیث شب معراج

(2). مولف مجموعه و روایات پیرامون حجامت را که بالغ بر 500 حدیث میشود در کتابی تحت عنوان حجامت از دیدگاه اسلام جمع آوری و به چاپ رسانده است.

(3). ملامحسن فیض طی فتوایی بیان میفرماید آموزش حجامت برای مردم هر شهر واجب کفایی است. (مهجه البیضاء، ج 1 ص 47)

(4). احکام مراجع تقلید به ضمیمه کتاب حجامت از دیدگاه اسلام چاپ شده است.

(5). این رای در تاریخ 1380/4/17 طی دادنامه شماره 118 صادر و منجر به ابطال بخشنامه های صادر شده علیه حجامت توسط دیوان عدالت اداری شد.

(6). حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام میفرماید الحجامه تصحح البدن و تشد العقل (بحار الانوار ج 62) .


موضوعات مرتبط: جایگاه حجامت در دین اسلام، ،
[ سه شنبه 12 شهريور 1392 ] [ 16:0 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

1.ابغض العباد الی الله من کان ثوباه خیرا من عمله: أن تکون ثیابه ثیباب الأنبیاء و عمله عمل الجبّارین. (معنی) منفورترین بندگان نزد خداوند کسی است که لباسش از عملش بهتر باشد یعنی در لباس پیغمبران عمل ستمگران را داشته باشد.

2. اذا کان یوم القیامة نادی مناد من عمل عملا لغیر الله فلیطلب ثوابه ممّن عمله له. (معنی) روز قیامت منادی ندا دهد هرکس برای غیر خدا کاری انجام داده از همان پاداش را بگیرد.

3.تمام البرّ أن تعمل فی السّرّ عمل العلانیّة. (معنی) کمال نیکی هماهنگی عمل پنهانی با عمل اشکارا باشد.

4.ألسّرّ أفضل من العلانیة و العلانیة أفضل لمن اراد الإقتداء. (معنی) عمل نهان از آشکار برتر است و عمل آشکار برای پیروی دیگران برتر است.(1)

5.ألشّرک الخفیّ أن یعمل الرّجل لمکان الرّجل. (معنی) شرک خفّی (پنهان) آن است که کسی به خاطر دیگری عمل نیک کند.

6.للمراتی ثلاث علامات: ینشط اذا کان عند النّاس و یکسل اذا کان وحده و یحبّ أن یحمد فی جمیع أموره. (معنی) برای ریاکار سه نشانه باشد نزد مردم نشاط و سرور دارد در تنهایی گرفته باشد و دوست دارد مورد ستایش دیگران قرار گیرد.

7.من رأی بالله بغیر الله فقد بریء من الله. (معنی) هر کسی در امور خداوند برای دیگران ریا کند از خداوند دوری جسته است.

8.انّ الله تعالی حرّم الجنّة علی کلّ مرء. (معنی) خداوند بهشت را بر همه ریا کاران حرام کرده است.

(1) از آنجایی که انسان وقتی نهان خویش و عمل پنهانی را اصلاح نکرده باشد نمیتواند الگوی مناسبی برای پیروی دیگران قرار گیرد بنابراین اصلاح نهان برتر از اصلاح اشکار است.


موضوعات مرتبط: کتاب نهج الفصاحه (مترجم حجت الاسلام والمسلمین حسین ردایی آملی)، ،
[ دو شنبه 11 شهريور 1392 ] [ 21:59 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

1.من قتل عصفورا عبثا جاء یوم القیامة و له صراخ عند العرش یقول ربّ سل هذا فیم قتلنی فی غیر منفعة. (معنی) هر کس گنجشکی را بی جهت بکشد روز قیامت جهت شکایت حاضر شود که به چه سودی مرا به قتل رسانید.

2.من رحم و لو ذبیحة عصفور رحمة الله یوم القیامة. (معنی) هر کس به چیزی رحم کند گر چه سر بریدن گنجشک باشد مورد رحمت خداوند قرار گیرد.

3. ما من دابّة طائر و لا غیره یقتل به غیر حقّ الّا سیخاصمه یوم القیامة. (معنی) هر حیوانی -پرنده یا غیر آن- که بی دلیل کشته شود روز قیامت حق خواهی کند.


موضوعات مرتبط: کتاب نهج الفصاحه (مترجم حجت الاسلام والمسلمین حسین ردایی آملی)، ،
[ دو شنبه 11 شهريور 1392 ] [ 21:46 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

1. یمینک علی ما یصدّقک علیه صاحبک. (معنی) درباره چیزی سوگند یاد کن مصاحب تو ان را تصدیق کند.

2.انّما الحلف حنث أو ندم. (معنی) نتیجه قسم، شکسته شدن یا پشیمان شدن است.

3.من کان حالفا فلا یحلف الّا بالله. (معنی) هر که قسم باید خورد جز به خدا قسم نخورد.

4.أجرؤکم علی قسم الجدّ أجرؤکم علی النّار. (معنی) هر کس از شما در خوردن قسم جدی، جری تر است به جهنم نزدیک تر است.

5.ثلاثة لا ینظر الله الیهم یوم القیامة و لا یزکّیهم و لهم عذاب ألیم أشمط زان و عائل مستکبر و رجل جعل الله بضاعته لا یشتری الّا بیمینه و لا یبیع الّا بیمینه. (معنی) سه دسته اند که در روز رستاخیز خدا به سوی انها نمی نگرد و پاکشان نمی کند و عذابی دردناک دارند: پیر زناکار و فقیر متکبر و مردی که خدا را سرمایه خود کرده که چیزی بدون قسم نخرد و نفروشد.

6.الحلف منفقه للسّلعة ممحقة للبرکة. (معنی) قسم در معالمه، جنس را تمام و برکت را نابود میکند.

7.من حلف بغیر الله فقد أشرک. (معنی) هر که به غیر خدا قسم خورد مشرک است.

8.ألیمین الکاذبة منفقة للسّلعة ممحقة للکسب. (معنی) قسم دروغ، کالا را تلف کند و کسب را از میان ببرد.

9.ألیمین علی نّیة المستحلف. (معنی) قسم مربوط به نیّت قسم خور است.

10.لا تحلف بالله کاذبا و لا صادقا من غیر ضرورة و لا تجعل الله عرضة لیمینک فانّالله لا یرحم و لا یرعی من حلف باسمه کاذبا. (معنی) بی جهت به خدا راست یا دروغ قسم مخور و خدا را وسیله قسم خویش مکن که خدا کسی را که به نام وی به دروغ قسم خورد رحمت و رعایت نمیکند.

احادیث نهج الفصاحه(احادیث پیامبر اکرم (ص) ) مترجم: حجت الاسلام و المسلمین حسین ردایی آملی


موضوعات مرتبط: کتاب نهج الفصاحه (مترجم حجت الاسلام والمسلمین حسین ردایی آملی)، ،
[ یک شنبه 10 شهريور 1392 ] [ 21:59 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

توجه: ابوهریره از راویان و عالمان اهل تسنن است که در زمان خلافت علی (ع) به دستور معاویه احادیثی بر علیه آن حضرت جعل کرد که هم اکنون اهل تسنن از احادیث جعلی ایشان استفاده می نمایند! 

زمانی که ابوهریره از سوی معاویه حاکم مکه بود مردی مقداری پیاز از عکه (همین عکای فعلی) اورده بود به مکه تا بفروشد. کسی نخرید.پیازها ماند، و امکان بردن به جای دیگر هم نبود و داشت در هوای گرم میگندید. رفت پیش ابوهریره و گفت:ابوهریره! یک ثواب می توانی بکنی؟ گفت:چه ثوابی؟ گفت من یک مسلمانم، به من گفته اند در مکه، پیاز پیدا نمی شود و مردم مکه پیاز می خواهند، من هر چه مال التجاره داشتم همه را پیاز خریدم و اوردم اینجا، حالا هیچکس نمی خرد و دارد از بین می رود. تو داری یک مومن را نجات می دهی ، یک نفس را احیاء میکنی. آیا می توانی کاری بکنی یا نه؟ گفت بسیار خوب، روز جمعه که نماز خوانده می شود پیازها را در یک جای معین حاضر کن حاضر کن، آن وقت من میدانم. آن روز که همه جمع شدند، گفت: ایها الناس سمعت من حبیبی رسول الله شنیدم از حبییبم پیغمبر که فرمود: من اکل بصل عکة فی مکة وجبت له الجنة. هر کس پیاز عکه را در مکه (1) بخورد بهشت بر او واجب است. یک ساعته تمام پیازها را مردم خریدند. خیلی هم آقای ابو هریره در وجدانش راضی بود که من مومنی را نجات دادم، تاجر مسلمانی را از ورشکستگی نجات دادم. ای خدا مرگت بدهد، مگر حدیث پیغمبر باید وسیله این جور چیزها باشد؟ بعد ها در همین زمینه ها چه حرف ها که نگفتند! شاید صدی نود و پنج خبرها و حدیثهایی که در فضیلت شهر ها گفته اند، چیزهایی بوده که افراد به نفع خودشان خواسته اند بگویند. مثلا گفته اند پیغمبر فرمود: خیر القری بیهق. ( قری به معنی اعم از ده و شهر است) بهترین جاها بیهق است، همین نزدیک سبزوار. پیغمبر به بیهق چه کار داشت که حالا بیاید از میان اینهمه جا بگوید: خیر القری بیهق. چرا؟ چون فلان اقای بیهقی می خواسته برای خودش وسیله درست بکند. و امثال اینها که اگر بخواهم برایش مثال ذکر بکنم الی ماشاءالله هست که نمی خواهم ذکر بکنم ولی این قدر بدانید که دین را این چیزها خراب کرده است و حال آن که همینطوری که ایشان (علامه طباطبایی) می فرمایند: جزء اداب نبوت و جزء سیره کلی همه انبیاء بوده است که هرگز برای هدف مقدس یعنی برای حق، از باطل استفاده نکردند.

 از سیری در سیره نبوی اثر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری

(1)_ بالخصوص در مکه، در غیر مکه هم نه، ان هم پیاز عکه باید باشد، پیاز غیر عکه هم نه!


موضوعات مرتبط: اختلافات شیعه و سنی ، ،
[ پنج شنبه 20 تير 1392 ] [ 13:5 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

در زمان خلافت على عليه السلام در كوفه ، زره آن حضرت گم شد. پس از چندى در نزدِيك مرد مسيحى پيدا شد. على او را به محضر قاضى برد و اقامه دعوى كرد كه :اين زره از آن من است ، نه آن را فروخته ام و نه به كسى بخشيده ام . و اكنون آن را در نزد اين مرد يافته ام . قاضى به مسيحى گفت : خليفه ادعاى خود را اظهار كرد، تو چه مى گويى ؟ او گفت : اين زره مال خود من است و در عين حال گفته مقام خلافت را تكذيب نمى كنم (ممكن است خليفه اشتباه كرده باشد) قاضى رو كرد به على و گفت : تو مدعى هستى و اين شخص منكر است ، على هذا بر تو است كه شاهد بر مدعاى خود بياورى . على خنديد و فرمود :قاضى راست مى گويد، اكنون مى بايست كه من شاهد بياورم ، ولى من شاهد ندارم . قاضى روى اين اصل كه مدعى شاهد ندارد، به نفع مسيحى حكم كرد و او هم زره را برداشت و روان شد. ولى مرد مسيحى كه خود بهتر مى دانست كه زره مال كى است ، پس از آنكه چند گامى پيمود وجدانش مرتعش شد و برگشت ، گفت : اين طرز حكومت و رفتار از نوع رفتارهاى بشر عادى نيست ، از نوع حكومت انبياست و اقرار كرد كه زره از على است . طولى نكشيد او را ديدند مسلمان شده و با شوق و ايمان در زير پرچم على در جنگ نهروان مى جنگد.

منبع : بحار الانوار ، ج 9 ص 598


موضوعات مرتبط: امیرالمومنین علی علیه السلام، ،
[ چهار شنبه 19 تير 1392 ] [ 13:17 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

در کتاب خزینةالجواهر ص 680 نقل شده است که ابن عباس نقل می کند که حضرت رسول اکرم (ص) زمانی که به جنگ با بنی مصطلق تشریف می بردند در نزدیکی محلی به نام (( وادی )) که دارای دره ی ناهموار و بزرگی بود مجبور شدند به علت تاریکی شب در این محل بمانند.

در اخر شب فرشته ای نازل شدو به حضرت رسول اکرم (ص) شرفیاب شد و به حضرت رسول اکرم (ص) خبر داد که جنیان دشمن که از طوایف کافران و متمردین هستند در این دره کمین کردند تا به لشکریان شما آسیب برسانند آن حضرت فورا حضرت علی (ع) را به حضور پذیرفتند و به ایشان امر کردند که به کمینگاه جنیان که درون دره کمین ما نشسته اند برو از قدرت خود که خداوند به شما عطا کرده است استفاده کن آنها را نابود کن و برگرد.

حضرت علی (ع) به اتفاق صد نفر از شمشیر زنان قابل به سوی دره حرکت کردند حضرت علی (ع) به انها گفته بودند تا زمانی که من دستور ندادم هیچکس وارد عمل نشود.

حضرت علی (ع) به دره رسیدند و بهترین اسمای الهی را به زبان اوردند و به سمت دشمن که در وسط دره بود حرکت کردند و به اصحاب و یارانش گفتند هر جا که من رفتم به دنبال من حرکت کنید وقتی به محل اصلی دره رسیدند حضرت علی(ع) دستور دادند شما همین جا توقف کنید دیگر از این محل جلوتر نیایید و شخصا حضرت علی (ع) به محل خوفناک دره رفتند همینکه حضرت علی (ع) به محل وادی (مرکز دره) رسیدند باد تند و سیاهی شروع به وزیدن کرد و به طوری که اصحاب حضرت علی (ع) قدرت ایستادن در روی زمین را نداشتند و از ترس این باد تند سپاه لشکریان شروع به لرزیدن کردند  در این هنگام حضرت علی (ع) که به محل وادی دره رسیده بود با صدای بلند فرمودند که ای کفار منم علی بن ابیطالب وصی رب العالمین اگر قدرت جنگیدن دارید مقابل من بایستید و از محل فرار نکنید اصحاب در محل وادی می دیدند که صداهای شمشیر حضرت علی (ع) به گوش می خورد و آنقدر شمشیر حضرت علی (ع) به تندی حرکت می کرد که آن ها قادر نبودند شمشیر ها را ببینند فقط می دیدند وقتی شمشیر ها به صدا می آید از لا به لای شمشیر ها دود های سیاه شعله می کشد به اسمان می رود تا اینکه دیگر دودی در وادی به چشم نمی خورد.

در همین هنگام حضرت علی (ع) الله اکبر گویان از محل وادی بیرون آمدند و اصحاب که سخت ترسیده بودند به حضور علی (ع) رسیدند از او پرسیدند یا علی در دره وادی چه دیدی؟حضرت فرمودند وقتی به محل دره رسیدم انبوهی از دشمنان خود را که همگی مجهز به شمشیر و سنگ بودند، دیدم در همین موقع با دستور نبی اکرم (ص)شروع کردم به خواندن اسمای مهم الهی به طوری که ترس از من خارج شد و به لشکر جنیان حمله کردم.

جنیان از شدت ترس به خود می لرزیدند و وقتی به انها می رسیدم انها دود می شدند و به صورت آتش به بالا می رفتند ولی عده ای هم در میان آنها باقی ماندن انها جنیانی بودند که به حضرت رسول اکرم(ص) پناه می بردند و من از کشتن انها صرف نظر می کردم سپس اصحاب و یاران حضرت علی (ع) و حضرت علی (ع) به حضور رسول اکرم(ص) رسیدند و حضرت علی (ع) بشارت را به حضرت رسول اکرم (ص) دادند.

حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: ای علی بر تو بشارت باد که همگی جنیان که توسط شما خداوند انها را ترسانده بود به اینجا امدند و مسلمان شدند و من هم اسلام این جنیان را پذیرفتم و قبول کردم خداوند نصرت بر شما عطا کرده است.


موضوعات مرتبط: امیرالمومنین علی علیه السلام، ،
[ چهار شنبه 19 تير 1392 ] [ 12:17 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

از تمامی اعضا درخواست میشود با ارایه دادن بهترین مطلب ها مطابق با موضوع وبلاگ به من بنده ناچیز خداوند کبیر و بزرگوار کمک کنند که با بالا بردن مطالب گوناگون اقدام به ثبت دامنه بکنم! و السلام علیکم و رحمة الله و برکاتة.                                            

 

 

من الله توفیق

[ سه شنبه 4 تير 1392 ] [ 15:47 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

شخصی به مولایمان حضرت امام باقر (ع) از سنگ مثانه شکایت نموده حضرت او را امر فرمودند به خواندن سوره (انشراح) و نوشتن سوره انشراح و شستن آن تا صاحب درد مثانه بخورد دردش زائل می گردد انشاءالله تعالی.


موضوعات مرتبط: رفع سنگ مثانه، ،
[ پنج شنبه 30 خرداد 1392 ] [ 14:55 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

این سوره مکیست جز سه آیه (فان کنت فی شکّ) و 109 ایه و 1832 کلمه است از ابی بن کعب از پیغمبر (ص) روایت شده هر که این سوره را بخواند به عدد هر کس تصدیق یونس کرده و تکذیب او نموده و به عدد هر که با فرعون غرق شده حسنه برای او نویسند و از امام صادق (ع) روایت شده هر کس سوره یونس را تلاوت کند در هر دو ماه یا سه ماه از جاهلان نباشد و روز قیامت از مقربان بارگاه عزت بود. جهت درد پا (روماتیسم) این آیه را بر کوزه نو نویسد و آنرا پر از روغن زیتون کند بعد آنرا نرم بجوشاند و به پا بمالد(آیه 10 تا 12 و اذا مسّ تا ما کانو یعملون)


موضوعات مرتبط: سوره یونس، ،
[ پنج شنبه 30 خرداد 1392 ] [ 14:28 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

    

 

 

 

     چهل حدیث از امام موسی کاظم علیه السلام

                            در ادامه مطلب:


موضوعات مرتبط: چهارده معصوم، امام موسی کاظم علیه السلام، ،
ادامه مطلب
[ سه شنبه 28 خرداد 1392 ] [ 22:15 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

 

علائم حتمی و غیرحتمی ظهور

حضرت بقیة الله

چاپ نخست کتاب «حضرت بقیة‌الله(صلوات‌الله و سلامه علیه)» نوشته آیت‌الله محمد شجاعی از سوی انتشارات سروش منتشر و روانه بازار نشر شد.

به گزارش ایبنا، این اثر زندگانی، اخبار غیبت، شخصیت و جایگاه حضرت مهدی(عج) را از میان روایات بررسی کرده و سپس به ظهور آن بزرگوار(عج) و رجعت از نگاه قرآن پرداخته است.

این اثر درباره یکی از القاب آن حضرت یعنی «بقیةالله» سخن می‌گوید. هرچند به یک معنی کلی، رسول خدا(ص) و همه ائمه(علیهم‌السلام) «بقیة‌الله»‌اند؛ ولی این لقب به امام زمان(عج) اختصاص یافته است.

در روایات متعدد تاکید شده است که با لقب «بقیة‌الله» به امام دوازدهم(عج) سلام دهید. از جمله در این حدیث، مردی از امام جعفر صادق(ع) درباره قائم پرسید: که آیا می‌توان او را به هنگام سلام دادن «یا امیر‌المومنین» خطاب کرد؟ امام صادق(ع) فرمود: نه، این اسمی است که خداوند به «امیر‌المومنین علی(ع)» داده است. پرسید: فدایت شوم، به هنگام سلام دادن به او، چه بگویم؟ امام صادق(ع) فرمود: همه باید بگویند: «السلام علیک یا بقیة‌الله»! سپس امام این آیه را تلاوت كرد: «بقیة‌الله خیر لکم ان کنتم مومنین.»


موضوعات مرتبط: چهارده معصوم، امام زمان (عج)، ،
ادامه مطلب
[ سه شنبه 28 خرداد 1392 ] [ 22:10 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

1. امام صادق ( ع )
2.عصر امام صادق ( ع )
3.جنبش علمي
4. خلق و خوی حضرت صادق ( ع )

 

امام صادق ( ع )
حضرت امام جعفر صادق عليه السلام رئيس مذهب جعفری ( شيعه ) در روز 17 ربيع الاول سال 83هجری چشم به جهان گشود . پدرش امام محمد باقر ( ع ) و مادرش "ام فروه " دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر مي باشد. کنيه آن حضرت : "ابو عبدالله " و لقبش "صادق " است . حضرت صادق تا سن 12سالگی معاصر جد گراميش حضرت سجاد بود و مسلما تربيت اوليه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام ( ع ) از خرمن دانش جدش خوشه چينی کرده است . پس از رحلت امام چهارم مدت 19سال نيز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر ( ع ) زندگی کرد و با اين ترتيب 31سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر يک از آنان در زمان خويش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فيض کسب نور مي نمودند گذرانيد . بنابراين صرف نظر از جنبه الهی و افاضات رحمانی که هر امامی آن را دار مي باشد ، بهره مندی از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد که آن حضرت با استعداد ذاتی و شم علمی و ذکاوت بسيار ، به حد کمال علم و ادب رسيد و در عصر خود بزرگترين قهرمان علم و دانش گرديد . پس از درگذشت پدر بزرگوارش 34سال نيز دوره امامت او بود که در اين مدت "مکتب جعفري " را پايه ريزی فرمود و موجب بازسازی و زنده نگهداشتن شريعت محمدی ( ص ) گرديد . زندگی پر بار امام جعفر صادق ( ع ) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنی اميه ( هشام بن عبدالملک - وليد بن يزيد - يزيد بن وليد - ابراهيم بن وليد - مروان حمار ) که هر يک به نحوی موجب تألم و تأثر و کدورت روح بلند امام معصوم ( ع ) را فراهم مي کرده اند ، و دو نفر از خلفای عباسی ( سفاح و منصور ) نيز در زمان امام ( ع ) مسند خلافت را تصاحب کردند و نشان دادند که در بيداد و ستم بر امويان پيشی گرفته اند ، چنانکه امام صادق ( ع ) در 10سال آخر عمر شريفش در ناامنی و ناراحتی بيشتری بسر مي برد .

 

 


موضوعات مرتبط: چهارده معصوم، امام جعفر صادق علیه السلام، ،
ادامه مطلب
[ سه شنبه 28 خرداد 1392 ] [ 22:4 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

در شأن نزول سوره كوثر، مى‏خوانيم: «عاص بن وائل» كه از سران مشركان بود، پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله را به هنگام خارج شدن از مسجد الحرام ملاقات كرد، و مدتى با حضرت گفت و گو کرد، گروهى از سران «قريش» در مسجد نشسته بودند و اين منظره را از دور مشاهده كردند.
هنگامى كه «عاص بن وائل» وارد مسجد شد، به او گفتند: با كه صحبت مى‏كردى؟ گفت: با اين مرد «ابتر»!
اين تعبير را به خاطر اين انتخاب كرد، كه «عبداللَّه» پسر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله از دنيا رفته بود، و عرب كسى را كه پسر نداشت «ابتر»، يعنى بلا عقب مى‏ناميد، و لذا «قريش» اين نام را بعد از فوت پسر پيغمبر براى حضرت انتخاب كرده بود، سوره فوق نازل شد و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله را به نعمت‏هاى بسيار و كوثر بشارت داد، و دشمنان او را ابتر خواند. «مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث؛ « بحار الانوار»، ج 18، ص 175؛ «قرطبى»، ج 20، ص 210.»
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله دو فرزند پسر از بانوى اسلام «خديجه» داشت: يكى «قاسم» و ديگرى «طاهر» كه او را «عبداللَّه» نيز مى‏ناميدند، و هر دو در «مكّه» از دنيا رفتند، و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فاقد فرزند پسر شد، اين موضوع زبان بدخواهان‏ «قريش» را گشود، و كلمه «ابتر» را براى حضرتش انتخاب كردند.
آنها طبق سنت خود، براى فرزند پسر اهميت فوق العاده‏اى قائل بودند، او را تداوم‏بخش برنامه‏هاى پدر مى‏شمردند، بعد از اين ماجرا آنها فكر مى‏كردند با رحلت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله برنامه‏هاى او به خاطر نداشتن فرزند ذكور، تعطيل خواهد شد و از اين جهت خوشحال بودند.
قرآن مجيد نازل شد و به طرز اعجازآميزى در اين سوره، به آنها پاسخ گفت، و خبر داد: دشمنان او ابتر خواهند بود، و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهد شد، بشارتى كه در اين سوره داده شده از يكسو، ضربه‏اى بود بر اميدهاى دشمنان اسلام، و از سوى ديگر، تسلّى خاطرى بود به رسول اللَّه صلى الله عليه و آله كه بعد از شنيدن اين لقب زشت و توطئه دشمنان، قلب پاكش غمگين و مكدّر شده بود.

 

[ چهار شنبه 28 فروردين 1392 ] [ 14:34 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

شما متدین و مذهبی باشید یا خیر، در هر دو صورت توجه به این نوشته های غیر علمی منطقی به نظر نمی رسد. اگرچه در تلاشی مرموز، طی سال های گذشته سعی شده است این طرز فكر را كه مشخصا مستندها و فیلم های آن توسط كمپانی های فیلم سازی غربی تهیه می شوند را به باور های شیعه پیوند بخورد، اما باید توجه داشت كه مبنای قضاوت یك مسلمان شیعه در درجه اول كتاب مقدس قرآن و در درجه دوم احادیث و روایات است.

بر خلاف آنچه امروز تبلیغ می شود، در شریعت اسلام، واقعه بزرگ رستاخیز «كه زمان رخداد آن برای هیچ كس حتی پیغمبر اسلام معین و مشخص نیست »هرچند هولناك است، اما بر اساس تعلیمات اسلام كه با خرافات وارداتی كاملا در تضاد است، در روز واقعه تنها تبهكاران و جنایتكاران در هراسند و نیكوكاران اسایش و اطمینان قلبی خواهند داشت.


در قرآن به طور خاص و بدون هیچ گونه ابهامی، تخمین و بیان تاریخ وقوع قیامت و رستاخیز مردود شمرده شده است. حتی در ایاتی از قرآن، خداوند به پیغمبر خاتم امر می كند كه به كسانی كه از او در مورد ساعت پایان جهان سوال می كنند بگوید كه ساعت آن بر هیچ كس حتی بر من (حضرت محمد ص) مشخص نیست و به لحظه ای ممكن است فرا برسد.

یَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِیكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً یَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِیٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ

از تو در باره قیامت مى‏پرسند [كه] وقوع آن چه وقت است بگو علم آن تنها نزد پروردگار من است جز او [هیچ كس] آن را به موقع خود آشكار نمى‏گرداند [این حادثه] بر آسمانها و زمین گران است جز ناگهان به شما نمى‏رسد [باز] از تو مى‏پرسند گویا تو از [زمان وقوع] آن آگاهى بگو علم آن تنها نزد خداست ولى بیشتر مردم نمى‏دانند

جزء نهم قرآن كریم / سوره الأعراف آیه 187

إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَمَا تَخْرُجُ مِن ثَمَرَاتٍ مِّنْ أَكْمَامِهَا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ أَیْنَ شُرَكَائِی قَالُوا آذَنَّاكَ مَا مِنَّا مِن شَهِیدٍ

دانستن هنگام رستاخیز فقط منحصر به اوست و میوه‏ها از غلافهایشان بیرون نمى‏آیند و هیچ مادینه‏اى بار نمى‏گیرد و بار نمى‏گذارد مگر آنكه او به آن علم دارد و روزى كه [خدا] آنان را ندا مى‏دهد شریكان من كجایند مى‏گویند با بانگ رسا به تو مى‏گوییم كه هیچ گواهى از میان ما نیست


جزء بیست و پنجم قرآن كریم/ سوره فصلت ایه 47

 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 28 اسفند 1391 ] [ 12:23 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

با توجه به اهمیت موضوع غیبت، قرآن مجید در آیات متعددى به سراغ این موضوع رفته و دستورهاى مؤكدى صادر نموده است:
1ـ ... ولا یغتب بعضكم بعضا ایحب احدكم ان یأكل لحم اخیه میتا
فكرهتموه. (حجرات ـ 12)
2ـ ویل لكل همزة لمزة. (همزه ـ 1)
3ـ ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشة فى الذین آمنوا لهم عذاب الیم فى الدنیا و الاخرة. (نور ـ 19)
4ـ لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و كان الله
سمیعا علیما. (نساء ـ 148)


ترجمه:
1ـ «...و هیچ یك از شما دیگرى را غیبت نكند، آیا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ به یقین همه شما از این امر كراهت دارید».
2ـ واى بر هر غیب جوى مسخره كننده.
3 ـ «كسانى كه دوست دارند زشتى ها در میان مردم با ایمان شیوع یابد عذب دردناكى براى آنان در دنیا و آخرت است.
4ـ خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود بدیها (ى دیگران) را اظهار كند، مگر آن كس كه مورد ستم واقع شده باشد، خداوند شنوا و دانا است.

تفسیر و جمع بندى:
در نخستین آیه، قرآن با صراحت از سه چیز نهى مى كند كه در واقع علت و معلول یكدیگرند. نخست از گمان بد، و بعد از تجسس، و سرانجام از غیبت. روشن است گمان بد انسان را وادار به تجسس در احوال دیگران، و كشف اسرار آنها مى كند و از آنجا كه هر انسانى ممكن است عیب و نقصى داشته باشد كه با تجسس كشف شود، اطلاع بر آن عیب پنهانى سبب غیبت مى گردد. ولى قرآن مجید در این آیه براى غیبت اهمیتى بیش از مسأله گمان بد و تجسس قائل شده چرا كه آن را مدلل به دلیلى گویا و رسایى ساخته مى فرماید: «كسى از شما دیگرى را غیبت نكند آیا هیچ یك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد (به یقین) همه شما از این امر كراهت دارید» (و لا یغتب بعضكم بعضا ایحب احدكم ان یاكل لحم اخیه میتا فكرهتموه). این تشبیه كه در واقع یك دلیل منطقى را تشكیل مى دهد تمام ابعاد مسأله غیبت را بیان كرده، شخص غائب را به مرده تشبیه مى كند، و رابطه دینى او را به عنوان برادرى و اخوت و آبروى او را به پاره تن او و غیبت را به منزله خوردن گوشت او، كارى كه هر وجدانى، هر قدر ضعیف باشد، از آن ابا و وحشت دارد، و حتى در سخت ترین حالات حاضر نیست چنین كند. این تشبیه مى تواند اشاره به نكته هاى فراوان دیگرى نیز باشد: فرد غائب همچون مرده است كه قدرت بر دفاع از خویش ندارد، و هجوم بردن بر كسى كه قادر بر دفاع از خویش نیست، بدترین نوع ناجوان مردى است. بى شك خوردن گوشت مرده سبب سلامت جسم و جان نمى شود، بلكه سرچشمه انواع بیمارى ها است، بنابراین غیبت كننده اگر آتش كینه و حسد خود را با غیبت موقتا فرو نشاند به یقین چیزى نمى گذرد كه همان بذرهاى نهفته مفاسد اخلاقى در درون جان او سر مى كشد و همچون خارهاى مغیلان او را آزار مى دهد. غیبت كننده انسان ضعیف و ناتوانى است كه شهامت رویا رویى با مسایل را ندارد و به همین دلیل به مرده برادر خویش هجوم مى برد. همان گونه كه یك حیوان یا انسان مردار خوار، سبب انتشار انواع میكرب هاى بیمارى مى گردد، شخص غیبت كننده نیز با ذكر گناهان و عیوب پنهانى برادران مسلمان عوامل اشاعه فحشاء را فراهم مى سازد.

قرآن مجید با ذكر این مثال و ریزه كارى هایى كه در آن نهفته شده به تحریك وجدان و فطرت انسان ها در برابر این گناه بزرگ مى پردازد، و شاید به همین دلیل جمله را با سؤال شروع مى كند، تا پاسخ آن از درون انسان ها برخیزد و تأثیر آن قوى تر شود، مى فرماید: «آیا هیچ یك از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟» در ضمن آیه مى تواند اشاره اى به این نكته نیز باشد، كه موارد جواز غیبت (مانند تظلم و رفع ستم و مشورت و اصلاح ذات البین در واقع مانند موارد اضطرار به اكل میته است كه انسان باید به حداقل قناعت كند). ولى این سؤال مطرح است كه ما در تمام دنیا به ندرت در طول یك سال به موردى برخورد مى كنیم كه كسى گوشت مرده انسانى را ـ چه رسد به برادر خویش ـ خورده باشد، زشتى این امر به اندازه اى است كه همه از آن پرهیز مى كنند، در حالى كه غیبت امر رایجى است كه در همه جوامع دیده مى شود، بلكه یكى از وسایل تفریح و سرگرمى در جلسات است، راستى این تفاوت از كجا سرچشمه مى گیرد؟

این موضوع ظاهرا دلیلى جز این ندارد كه رواج غیبت، قبح و زشتى آن را متأسفانه در نظرها كم كرده است. گفته اند جمله« و لا یغتب بعضكم بعضا ».) بعضی از شما بعضی دیگر را غیبت نکند)در باره دو نفر از اصحاب رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) است كه رفیقشان سلمان را غیبت كردند، زیرا او را خدمت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) فرستاده بودند تا غذائى براى آنها بیاورد، پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) سلمان را سراغ اسامة بن زید كه مسئول بیت المال بود فرستاد، اسامه گفت: الان چیزى ندارم، آن دو نفر از اسامه غیبت كردند و گفتند: او بخل ورزیده و در باره سلمان گفتند: اگر او را به سراغ چاه سمیحه ( چاه پر آبى بود ) بفرستیم آب آن فروكش خواهد كرد! سپس خودشان به راه افتادند تا نزد اسامه بیایند، و در باره موضوع كار خود تجسس كنند، پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود من آثار خوردن گوشت در دهان شما مى بینم، عرض كردند: اى رسول خدا ما امروز مطلقا گوشت نخورده ایم! فرمود: آرى گوشت سلمان و اسامه را مى خوردید، آیه نازل شد و مسلمانان را از غیبت نهى كرد. از آنجا كه قرآن مجید در این سوره به ساختن جامعه اسلامى بر اساس معیارهاى اخلاقى پرداخته، پس از بحث در باره وظائف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروههاى مختلف اسلامى، به شرح قسمتى از ریشه هاى این اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات نیز بر چیده شود، و درگیرى و نزاع پایان گیرد.

خداوند اشاره می کند که گمان بد سرچشمه تجسس، و تجسس موجب افشاى عیوب و اسرار پنهانى، و آگاهى بر این امور سبب غیبت مى شود كه اسلام از معلول و علت همگى نهى كرده است. سپس براى اینكه قبح و زشتى این عمل را كاملا مجسم كند آن را در ضمن یك مثال گویا ریخته، مى گوید: آیا هیچ یك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد ؟!. به یقین همه شما از این امر كراهت دارید. آرى آبروى برادر مسلمان همچون گوشت تن او است، و ریختن این آبرو به وسیله غیبت و افشاى اسرار پنهانى همچون خوردن گوشت تن او است، و تعبیر به مرده به خاطر آن است كه غیبت در غیاب افراد صورت مى گیرد، كه همچون مردگان قادر بر دفاع از خویشتن نیستند. و این ناجوان مردانه ترین ستمى است كه ممكن است انسان در باره برادر خود روا دارد. آرى این تشبیه بیانگر زشتى فوق العاده غیبت و گناه عظیم آن است. در دومین آیه با تهدید كوبنده اى به سراغ عیب جویان و غیبت كنندگان مى رود، مى فرماید «واى به هر عیب جوى غیبت كننده اى كه مردم با ایمان را به سخریه مى گیرند، و با نیش زبان و حركات دست و چشم و ابرو، در پشت سر و پیش رو، مؤمنان را هدف تیرهاى طعن و تهمت قرار مى دهند». (ویل لكل همزة لمزة).

در این كه واژه «لمزة» (از ماده لمز (بر وزن رمز) و «همزه» از ماده همز (بر همین وزن) كه هر دو صیغه مبالغه است، به یك معنى است، و اشاره به غیبت كنندگان و عیب جویان مى كند یا در میان آنها تفاوتى است، در میان مفسران گفتگوى بسیار است. بعضى هر دو را به یك معنى مى دانند بعضى به دو معنى، آنها كه معتقدند دو معنى دارد بعضى همزه رابه معنى غیبت كننده، و لمزه را به معنى عیبجو تفسیر كرده اند و بعضى عكس آن را گفته اند، و بعضى مى گویند همزه به كسى گفته مى شود كه با اشارات عیب جویى مى كند، و لمزه به معنى كسى است كه با زبان، این عمل زشت را انجام مى دهد. بعضى اولى را به معنى عیب جویى آشكار، و دومى را به معنى عیب جویى پنهان و یا اشاره دانسته اند، و بعضى عقیده دارند همزه كسى است كه در حضور، عیب جویى مى كند، و لمزه كسى است كه در پشت سر، این كار را انجام مى دهد.

بعضى از مفسران گفته اند همز و لمز، دو صفت رذیله است كه از جهل و غضب و تكبر تركیب شده است زیرا هم سبب اذیت و آزار دیگران است و هم نوعى برترى طلبى در آن نهفته است، و از آنجا كه در خود فضیلتى نمى بیند سعى مى كند به دیگران عیب بگذارد تا خودش را برتر نشان دهد. در همان تفسیر این دو صفت را از اوصاف منافقان ـ طبق حدیثى ـ بیان مى كند. تعبیر به «ویل» كه در آغاز این آیه آمده است، در 27 مورد از قرآن مجید دیده مى شود، كه در مقام نفرین و به معنى هلاكت و یا به معنى انواع عذاب است، و این كه گفته اند اشاره به چاه یا وادى پر عذابى در جهنم است در واقع از قبیل تفسیر كلى به مصداق است. این واژه و واژه «ویس» و «ویح» همه حالت تأسف انسان را بیان مى كند منتها ویل در موارد كارهاى زشت و قبیح گفته مى شود، و ویس در مقابل تحقیر، و ویح در مقام ترحم.( تفسیر كبیر فخر رازى، جلد 32، صفحه 91.) با توجه به موارد استعمال ویل در قرآن، به خوبى روشن مى شود كه این واژه در مواردى به كار مى رود كه كارهاى بسیار زشتى انجام گرفته است، و از اینجا روشن مى شود كه غیبت و عیب جویى از دیدگاه قرآن مجید از زشت ترین كارها است.

در سومین آیه مستقیما سخن از نكوهش اشاعه فحشاء و تهدید شدید مرتكب شوندگان به میان آمده و به طور ضمنى، مذمت از غیبت مى كند، زیرا اشاعه فحشاء غالبا از طریق غیبت یا تهمت است. مى فرماید: «كسانى كه دوست دارند زشتى ها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناكى در دنیا و آخرت دارند، و خداوند مى داند و شما نمى دانید». (ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشة فى الذین آمنوا لهم عذاب الیم فى الدنیا و الآخرة و الله یعلم و انتم لا تعلمون). البته شأن نزول آیه در مورد تهمتى است كه از سوى منافقان به یكى از همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) زده شده بود، ولى مسأله اشاعه فحشاء (شیوع دادن زشتیها در میان مردم) مفهوم عامى دارد كه مخصوصا غیبت را در بسیارى از موارد شامل مى شود. در واقع نخستین آیه از آیات بالا اشاره به بعد حق الناس فردى غیبت داشت و این آیه اشاره به آثار ویران گر جمعى آن است، زیرا هرگاه كارهاى خلافى را كه مردم در پنهانى انجام داده اند و كسى از آن آگاه نیست بر ملا شود، بسیارى از افراد ضعیف الایمان تشویق به این گونه كارها مى شود.

«فاحشه» از ماده فحش در اصل به معنى هر كارى است كه از حد اعتدال خارج شود و صورت فاحش به خود بگیرد، بنابراین شامل تمام منكرات و كارهاى بسیار زشت و قبیح مى شود، هر چند در بسیارى از موارد در قرآن مجید یا در كلمات روزمره در خصوص انحرافات جنسى و آلودگى هاى ناموسى به كار مى رود، ولى این مانع از عمومیت فاحشه و فحشاء نیست، و در واقع از قبیل استعمال در یك مصداق بارز است، بنابراین اشاعه فحشاء كه در آیه آمده، و در بسیارى از موارد از طریق غیبت انجام مى شود، منحصر به آلودگى هاى جنسى نیست.

درآیه 45 عنكبوت درباره نماز مى خوانیم: «ان الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنكر; نماز انسان را از زشتى ها و منكرات باز مى دارد» و به یقین مفهوم آن عام است. به همین دلیل در ذیل این آیه حدیثى وارد شده كه مى فرماید: «من قال فى مؤمن مارأته عیناه و سمعته اذناه فهو من الذین قال الله عز و جل ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشة فى الذین آمنوا لهم عذاب الیم; كسى كه درباره مؤمن آنچه را مى بیند (از عیوب پنهانى) و آنچه را مى شنود (كه مردم درباره او مى گویند) او از كسانى است كه خداوند متعال درباره آنها گفته كسانى كه دوست دارند اشاعه فحشاء در میان مؤمنان شود عذاب درناكى دارند». این نكته نیز حائز اهمیت است كه قرآن در آیه بالا مجازات این گونه اشخاص را عذاب دنیا و آخرت ذكر كرده، و این نشان مى دهد غیبت و اشاعه فحشاء پى آمدهاى سویى در زندگى انسان ها نیز دارد. آخرین سخن درباره تفسیر آیه فوق این كه قرآن مجید براى این كه تأكید بر این مسأله مهم بگذارد نمى گوید كسانى كه اشاعه فحشا كنند، گرفتار عذاب الیم دنیا و آخرت مى شوند، بلكه مى گوید كسانى كه دوست دارند، اشاعه فحشاء در میان مؤمنان شود چنین سرنوشتى دارند.

در چهارمین و آخرین آیه مورد بحث، سخن از جواز غیبت در مورد ظالمان براى مظلومانى كه به دادخواهى برمى خیزند آمده است كه از آن به خوبى روشن مى شود غیبت بدون مجوز جایز نیست، مى فرماید: «خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود بدى ها را اظهار كند مگر آن كس كه مورد ستم واقع شد (و مى خواهد از این طریق تظلم كند و رفع ظلم نماید) (لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم). منظور از جهر من القول، هر گونه ابراز و اظهار لفظى است خواه به صورت شكایت باشد یا حكایت، یا غیبت، یا نفرین و مذمت. بنابراین مظلومانى كه مورد ستم ظالمان قرار گرفته اند براى دفاع از خویشتن مى توانند كارهاى ظالمان را برشمرند. و براى این كه افرادى از این استثناء سوء استفاده نكنند، و به بهانه این كه مظلوم واقع شده اند، هر جا بنشینند و به غیبت این و آن بپردازند، در پایان آیه مى فرماید: خداوند سخنان را مى شنود و از نیات آگاه است.(و كان الله سمیعا علیما). از آنچه در آیات فوق آمد زشتى فوق العاده غیبت و عواقب دردناك آن در دنیا و آخرت به خوبى روشن مى شود. 


موضوعات مرتبط: غیبت از دیدگاه قرآن، ،
[ جمعه 25 اسفند 1391 ] [ 9:14 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

 . گــوتـه، شاعر و نويسنده معروف آلمانى مى‏گويد: ساليان دراز كشيشان از خدا بى خبر، ما را از پى بردن به حقايق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن دور نگه داشتند؛ امّا هر قدر كه ما قدم در جاده علم و دانش نهاديم و پرده تعصب را دريديم، عظمت احكام مقدس قرآن، بهت و حيرت عجيبى در ما ايجاد نمود. به زودى اين كتاب توصيف‏ناپذير، محور افكار مردم جهان مى‏گردد!
2 . آلبرت انيشتاين كه نيازى به معرفى ندارد، مى‏گويد: قرآن كتاب جبر يا هندسه نيست؛ مجموعه‏اى از قوانين است كه بشر را به راه صحيح، راهى كه بزرگ‏ترين فلاسفه و دانشمندان دنيا از تعريف و تعيين آن عاجزند، هدايت مى‏كند. 
3. ويل دورانت ، دانشمند امريكايى شرق‏شناس، مى‏گويد: در قرآن، قانون و اخلاق يكى است. رفتار دينى در قرآن، شامل رفتار دنيوى هم مى‏شود و همه امور آن از جانب خداوند و به طريق وحى آمده است. قرآن در جان‏هاى ساده عقايدى آسان و دور از ابهام پديد مى‏آورد كه از رسوم و تشريفات ناروا آزاد است.
4.پروفسور آرتور آربرى كه يكى از مترجمان مشهور قرآن به زبان انگليسى است، مى‏گويد: زمانى كه به پايان ترجمه قرآن نزديك مى‏شدم، سخت در پريشانى به سر مى‏بردم؛ اما قرآن آنچنان آرامش خاطرى به من مى‏بخشيد كه براى هميشه به خاطر خواهم داشت. من در حالى كه مسلمان نيستم، قرآن را خواندم تا آن را درك كنم و به تلاوت آن گوش دادم تا مجذوب آهنگ‏هاى نافذ و مرتعش كننده‏اش شوم و تحت تأثير آهنگش قرار گيرم و به كيفيتى كه مسلمانان واقعى و نخستين داشتند، نزديك گردم تا آن را بفهمم .
5. لئوتولستوى ، نويسنده معروف روسى مى‏گويد: هر كس كه بخواهد سادگى و بى پيرايگى اسلام را دريابد، بايد قرآن مجيد را مورد مطالعه قرار دهد. در قرآن قوانين و تعليمات حقيقى و احكام آسان و ساده براى عموم بيان شده است. آيات قرآن به خوبى بر مقام عالى اسلام و پاكى روح آورنده‏اش گواهى مى‏دهد.
6. دكتر هانرى كُربن ، اسلام شناس معروف فرانسوى، سخن جالبى درباره قرآن دارد. وى مى‏گويد: اگر قرآن خرافى بود و از جانب خداوند نبود، هرگز جرأت نمى‏كرد كه بشر را به علم و تعقل و تفكر دعوت كند. هيچ انديشه‏اى به اندازه قرآن محمّد(ص) انسان را به دانش فرا نخوانده است تاآن جا كه نزديك به نه صد و پنجاه بار در قرآن، از علم و عقل و فكر سخن رفته است.
7. ارنست رنان ، فيلسوف معروف فرانسوى مى‏گويد: در كتابخانه من هزاران جلد كتاب سياسى ،اجتماعى، ادبى و... وجود دارد كه هر كدام را بيش از يك بار نخوانده‏ام؛ اما يك جلد كتاب هست كه هميشه مونس من است و هر وقت خسته مى‏شوم و مى‏خواهم درهايى از معانى و كمال به رويم باز شود، آن را مطالعه مى‏كنم. اين كتاب، قرآن - كتاب آسمانى مسلمانان - است.
8.ناپلئون بناپارت ، امپراطور فرانسه مى‏گويد: اميدوارم آن زمان دور نباشد كه من بتوانم همه دانشمندان جهان را با يكديگر متحد كنم تا نظامى يكنواخت، فقط براساس اصول قرآن مجيد كه اصالت و حقيقت دارد و مى‏تواند مردم را به سعادت برساند، ترسيم كنم. قرآن به تنهايى عهده دار سعادت بشر است.
9. مهاتما گاندى ، رهبر فقيد هند هم اعتقاد داشت: از راه آموختن علم قرآنى، هر كس به اسرار وحى و حكمت‏هاى دين، بدون داشتن هيچ خصوصيت ساختگى ديگرى پى مى‏برد. در قرآن هيچ اجبارى براى تغيير دين و مذهب انسان‏ها ديده نمى‏شود. قرآن به راحتى مى‏گويد: هيچ زور و اكراهى در دين وجود ندارد.
10. ژان ژاك روسو ، متفكر و روان شناس مشهور فرانسوى، برداشت منحصر به فردى از قرآن دارد؛ او مى‏گويد: بعضى از مردم بعد از آن كه مقدار كمى عربى ياد گرفتند، قرآن را خوانده، امّا درست درك نمى‏كنند. اگر مى‏شنيدند كه محمّد(ص) با آن كلام فصيح و آهنگ رساى عربى آن را مى‏خواند، هر آينه به سجده مى‏افتادند و ندا مى‏كردند: اى محمّد عظيم! دست ما را بگير و به محل شرف و افتخار برسان. ما به خاطر يارى تو حاضريم كه جان خويش را فدا سازيم!!

منابع :
1. مدخل، سيد عباس قائم مقامى.
2. مبين، مجله قرآن پژوهى، شماره 5.
3. قرآن و روانشناسى، عثمان نجاتى.
4. سيماى خانواده در قرآن، زهرا برقعى.
5. شيوه جذب جوانان از ديدگاه قرآن، غلامرضا متقى.
6. قرآن از ديدگاه 114 دانشمند، محمد مهدى عليقلى.
7. دانستنيهاى قرآن، مصطفى اسرار


موضوعات مرتبط: گفته های دانشمندان جهان درباره قران کریم، ،
[ پنج شنبه 24 اسفند 1391 ] [ 14:55 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

سوره قدر سند شیعیان دوازده امامی



درباره فضیلت‏های سوره‏ها باید گفته شود: شاید برای تشویق و اهمیّت دادن به آن‏ها این قدر سفارش کرده‏اند و چون سوره قدر از منزلت خاصی برخوردار است، بر خواندن آن تشویق بیشتری شده است.

ثانیاً این همه فضیلت از آنِ کسی نیست که آن را بخواند و حقیقتش را درک نکند، بلکه از آنِ کسی است که میخواند و میفهمد و به محتوایش عمل میکند و قرآن را بزرگ می شمارد و آیاتش را در زندگی پیاده میکند.( همان، ص 179)





آیا خواندن سوره قدر ثواب شهادت در راه خدا را دارد؟ ‏در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) در فضیلت قرائت سوره قدر آمده است: "من قرأ إنّا أنزلناه بجهر کان کشاهر سیفه فی سبیل اللّه و من قرأها سِرّاً کان کالمتشحّط بدمه فی سبیل اللّه؛( تفسیر نمونه، ج 27، ص 178) کسی که سوره انا انزلناه را بلند بخواند، مانند کسی است که در راه خدا شمشیر کشیده و جهاد میکند. کسی که به طور پنهان بخواند مانند کسی است که در راه خدا به خون خود آغشته است".

درباره فضیلت‏های سوره‏ها باید گفته شود: شاید برای تشویق و اهمیّت دادن به آن‏ها این قدر سفارش کرده‏اند و چون سوره قدر از منزلت خاصی برخوردار است، بر خواندن آن تشویق بیشتری شده است.

ثانیاً این همه فضیلت از آنِ کسی نیست که آن را بخواند و حقیقتش را درک نکند، بلکه از آنِ کسی است که میخواند و میفهمد و به محتوایش عمل میکند و قرآن را بزرگ می شمارد و آیاتش را در زندگی پیاده میکند.( همان، ص 179)


چه قدر دلت می سوزد؟


امام محمد تقی (علیه السلام) فرمود:

ای شیعیان! با مخالفان شیعه با سوره «قدر» استدلال کنید تا پیروز شوید . به خدا این سوره بعد از پیغمبر حجت خدا بر مردم است.این سوره سرور دین شما و اوج دانش ماست.(اصول کافی/ ترجمه مصطفوی/ ج 1/ ص 369)
و این شیوه‌ی استدلال که پیامبر به کار گرفت:

امام علی (علیه السلام) می‌فرماید:

هر وقت دو خلیفه پیش پیامبر بودند و پیامبر سوره قدر را با گریه می‌خواند، می‌گفتند: چقدر در این سوره دلت می‌سوزد!

پیامبر می‌فرمود: به خاطر چیزی که در شب قدر با چشمم دیدم و با دلم دریافتم. و به خاطر چیزی که بعد از من علی در می‌یابد. می‌گفتند: مگر چه دیده‌ای و او چه می‌بیند؟

پیامبر روی خاک می‌نوشت: تنزل الملائکة و الروح فیها بإذن ربهم من کل أمر

و می‌فرمود: وقتی خدا می‌گوید هر امری، دیگر چیزی می‌ماند؟

امام محمد تقی (علیه السلام) فرمود: ای شیعیان! با مخالفان شیعه با سوره «قدر» استدلال کنید تا پیروز شوید . به خدا این سوره بعد از پیغمبر حجت خدا بر مردم است.این سوره سرور دین شما و اوج دانش ماست


می‌گفتند: نه

می‌فرمود:‌ می‌دانید آنکه هر امری بر او نازل می‌شود، کیست؟می‌گفتند: تو هستی

می‌فرمود:‌بله! ولی مگر بعد از من دیگر شب قدر نیست؟

می‌گفتند: چرا

می‌فرمود: بعد از من هم در شب‌های قدر آن امر نازل می‌شود دیگر؟

می‌گفتند: آری

می‌فرمود: به چه کسی نازل می‌شود؟

می‌گفتند: نمی‌دانیم.

بعد پیامبر دست بر سر من می‌گذاشت و می‌فرمود:

اگر نمی‌دانید بدانید که بعد از من امر بر این شخص نازل می‌شود.

بعد از پیامبر همیشه شب‌های قدر ترس و هراس در دل این دو نفر می‌افتاد.(أصول الکافی / ترجمه مصطفوى، ج‏1، ص: 364) 


موضوعات مرتبط: سوره قدر سند شیعیان دوازده امامی، ،
[ چهار شنبه 23 اسفند 1391 ] [ 20:3 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

uplod.ir/6g84g4gffhps/06_KARIM_MANSORI___MUTAFEFIN_22_E_28___SHAMS__.MP3.htm:لینک مستقیم  سوره مطففین (22تا 28) و سوره شمس با صدای دلنشین استاد کریم منصوری


موضوعات مرتبط: استاد کریم منصوری، ،
[ چهار شنبه 16 اسفند 1391 ] [ 17:26 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

 

 

 

 

 

 

توبوا الی الله توبة نصوحا

 

داستان توبه نصوح در ادامه مطلب: 


موضوعات مرتبط: داستان توبه نصوح، ،
ادامه مطلب
[ شنبه 12 اسفند 1391 ] [ 21:8 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

"سجین و علیین " یك حقیقت عجیب در قرآن مجید مى باشند. ما در ابتدا آیات آن دو را نقل و سپس بررسى مى كنیم :

"کلا ان كتاب الفجار لفى سجین و ما ادراك ما سجین كتاب مرقوم ویل یومئذ للمكذبین ... كلا ان كتاب الابرار لفى علیین و ما ادراك ما علیون كتاب مرقوم یشهده المقربون " *

یعنى : "حقا كه كتاب بدكاران در یك نوع زندان سخت و سجین است . و چه مى دانى سجین چیست ؟ آن كتابى است نوشته شده . در آن روز واى بر تكذیب كنندگان ... حقا كه كتاب نیكوكاران در علیین است ، و چه مى دانى علیین چیست ؟ كتابى است كه نوشته شده ، و مقربان درگاه حق به مشاهده آن مقام ، نائل شوند"

توجیه این آیات فقط با تجسم عمل است. باید چنین گفت كه اعمال بد به صورت آجرهایى درمى آید و از آن آجرها، زندانى تشكیل مى شود سخت و تنگ. "سجین " كتابى است نوشته شده ولى این كتاب از حروف و كلمات ، به وجود نیامده است. بلكه حروف و كلمات آن ، اعمال مجسم شده اند كه به مانند مصالح ساختمانى درآمده و "سجین "را به وجود آورده اند. با این توجیه ، مطلب كاملا روشن مى شود. نظیر آنكه بگوییم : آجرها در ساختمان است و ساختمان از آجرها به وجود آمده است . "كتاب فجار"یعنى : اعمال مجسم شده آنها در سجین است . و سجین كتابى است نوشته شده و به وجود آمده از اعمال.

المیزان "كتاب " را مجازات حتمى معنا كرده و "سجین "را محل عذاب دانسته است ؛ یعنى : مجازات حتمى فجار در سجین خواهد بود. ولى آن بعید به نظر مى رسد؛ زیرا كتاب مرقوم بودن ، توجیه نمى شود.

مطلب در "علیین " نیز همان است كه اعمال نیك مبدل به مصالح ساختمانى مى شود. و مقام والایى را تشكیل مى دهد. بنابراین "كتاب "یعنى اعمال نیكوكاران در علیین است . و "علیون "همان مقام و كتاب مجسم است كه از اعمال خوب نوشته شده. و بندگان مقرب در آن حاضر مى شوند. مسأله تجسم اعمال یك مسأله حتمى و ضرورى در قرآن مجید است . 


موضوعات مرتبط: سجین و علیین، ،
[ شنبه 12 اسفند 1391 ] [ 20:42 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

"سجين‌" و "عليين‌" به چه معناست‌؟

پاسخ:


هر يك از دو كلمه "سجين‌" و "عليين‌"، دوبار در قرآن‌، در دو آيه پشت سر هم‌، در يك سوره واقع شده‌اند: "كَلآ َّ إِن‌َّ كِتَـَب‌َ الْفُجَّارِ لَفِي سِجِّين‌ٍ # وَ مَآ أَدْرا‌كَ مَا سِجِّين‌ٌ ؛(مطففين‌،7ـ8) چنين نيست كه آن‌ها (درباره قيامت خيال مي‌كنند) مسلماً نامه اعمال فاجران در "سجين‌" است‌. تو چه مي‌داني سجين چيست‌؟"؛ "كَلآ َّ إِن‌َّ كِتَـَب‌َ الاْ بْرَارِ لَفِي عِلِّيِّين‌َ # وَ مَآ أَدْرَا‌كَ مَا عِلِّيُّون‌َ ؛(مطففين‌،18ـ19) چنان نيست كه آن‌ها (درباره معاد) خيال مي‌كنند، بلكه نامه اعمال نيكان در "عليين‌" است‌. تو چه مي‌داني عليين چيست‌؟"

مقصود از كلمه "سجين‌"، چيزي است كه مقابل و مخالف "عليين‌" باشد، يعني چون خداوند متعال اين دو كلمه را در مقابل هم آورده‌، عليين‌، هر معنايي داشته باشد، سجين معناي طرف مقابل آن را دارد، و چون معناي عليين‌، "بلندي روي بلندي‌"، يا به عبارت ديگر، "بلندي دو چندان‌" است‌، معلوم مي‌شود كه منظور از سجين هم "پستي زير پستي‌"، يا به عبارت ديگر "پستي دو چندان‌" مي‌باشد و مقصود گرفتاري فاجران در چنان پستي است‌، هم چنان كه آيه شريف "ثُم‌َّ رَدَدْنَـَه‌ُ أَسْفَل‌َ سَـَفِلِين‌َ ؛(تين‌،5) پس گردانيديم آن را فروتر از همه فروماندگان‌" اين معنا را مي‌رساند.

در نتيجه بهترين معنايي كه براي "سجين‌" به ذهن مي‌رسد، اين است كه مبالغه در "سجن‌" ـ به معناي حبس ـ باشد، آن گاه معناي آيه اين مي‌شود كه "كتاب فجار، در حبس و زنداني است كه هر كس در آن بيفتد، بيرون شدن و خلاصي برايش نيست‌." و مقصود از "عليين‌" هم ـ چنان كه گذشت ـ درجات عالي و منازل قرب به خداي متعال است‌.(تفسير الميزان‌، علامه محمد حسين طباطبايي‌، ج 20، ص 345و 349، نشر دارالكتب الاسلاميه‌.) 


موضوعات مرتبط: سجین و علیین، ،
[ شنبه 12 اسفند 1391 ] [ 20:39 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

شخص میتلا به سینه پهلو این آیه شریفه را نوشته به پهلو ببندد:

و لو نشاء لطمسنا علی اعینهم فاستبقوا الصّراط فانّی یبصرون

(سوره یس_66)1

 

1_حاشیه زاد المعاد علامه مجلسی (ره)

 


موضوعات مرتبط: رفع سینه پهلو، ،
[ جمعه 11 اسفند 1391 ] [ 21:9 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

اگر سوره مبارکه قدر را در ظرف سفالین بنویسد و آن را با آب باران بشوید و قدری شکر به آن اضافه نماید و صاحب درد کبد (جگر) از آن بخورد شفا یابد انشاءالله.1

 

1_کتاب خواص شیخ اصفهانی 


موضوعات مرتبط: جهت درد کبد، ،
[ جمعه 11 اسفند 1391 ] [ 21:4 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

از خواص این آیه شریفه این است که چون آن را بر آب بخوانند و صاحب سرفه آن را بخورد شفا یابد، آیه این است: 

( افحسبتم انّما خلقناکم عبثا و انّکم الینا لا ترجعون فتعالی الله الملک الحقّ لا اله الّا هو ربّ العرش الکریم )

(مومنون 115_116).1

 

 

1_تسهیل الدواء

 


موضوعات مرتبط: جهت رفع سرفه، ،
[ جمعه 11 اسفند 1391 ] [ 20:45 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

اين نرم‌افزار در حال حاضر از سوی آمازون به فروش گذاشته شده و در بخش «آی ‌تونز» پايگاه اينترنتی «اپل» قابل دانلود است. 
باشگاه خبرنگاران جوان: اين نرم‌افزار در حال حاضر از سوی آمازون به فروش گذاشته شده و در بخش «آی ‌تونز» پايگاه اينترنتی «اپل» قابل دانلود است.

یکی از تلاش های بی نتیجه دشمنان اسلام که طی 14 قرن اخیر همواره با شکست مواجه شده، اقدام برای تحریف قرآن بوده است که این موضوع طی سالهای اخیر و با گسترش تکنولوژی های مختلف، رشد کرده است.

به تازگی نیز برخی رسانه های غربی گزارش داده اند که نسخه ‌ای از یک نرم ‌افزار تحريف شده قرآنی شامل متن عربی و ترجمه انگليسی قرآن كريم در بازار محصولات ديجيتال منتشر شده است. 

نکته قابل تامل درباره این نرم افزار که پایگاه اطلاع رسانی hopeitw به آن اشاره کرده این است که اين نرم‌افزار در حال حاضر از سوی آمازون به فروش گذاشته شده و در بخش «آی ‌تونز» پايگاه اينترنتی «اپل» قابل دانلود است.

بر اساس اطلاعات منتشر شده متن عربی نسخه قرآن اين نرم‌ افزار كه قابل نصب بر روی گوشی‌های اپل و گوشی‌ های دارای سيستم‌ عامل اندرويد است، دارای اشتباهات فاحش است و تعدادی از مسلمانان با راه اندازی کمپین های اطلاع رسانی، از همدینان خود خواسته اند ضمن اطلاع رسانی و اعتراض به آمازون و اپل، از دانلود کردن این نرم افزار خودداری کنند.


موضوعات مرتبط: اقداماتی که برای تحریف قران صورت گرفته است(نحن نزلنا الذکر و نحن له لحافظون)، ،
[ سه شنبه 8 اسفند 1391 ] [ 21:56 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

كفران نعمت قوم سبأ و سرانجام نكبت بار آن‏ها

قوم سبأ، جمعيتى داراى حكومت عالى و تمدن درخشان در سرزمين حاصلخيز يمن بودند و براى كشاورزى وسيع خود، سدهاى محكم بسيار زيادى ساخته بودند و از انواع نعمت‏ها بهره كافى داشتند، ولى بر اثر غرور و سركشى از دستورهاى رسولان خدا، به مكافات سختى رسيدند به طورى كه سرزمين آباد آن‏ها به بيابان خشك و سوزان، تبديل شد. سرگذشت اين قوم در قرآن در سوره سبأ آيه 15 تا 19 آمده است، اكنون به داستان زير توجه كنيد:

سَدير مى‏گويد: در محضر امام صادق عليه‏السلام بودم، شخصى از امام صادق عليه‏السلام پرسيد: منظور از آيه (19 سوره سبأ) چيست كه خداوند مى‏فرمايد:

فَقالُوا رَبَّنا باعِد بَينَ اَسفارِنا وَ ظَلَمُوا اَنفُسَهُم فَجَعلناهُم اَحادِيثَ وَ مَزَّقنا هُم مَمَزِّقٍ...؛

ولى (اين قوم مغرور) گفتند: پروردگارا! ميان سفرهاى ما دورى بيفكن (تا بينوايان نتوانند دوش به دوش ثروتمندان سفر كنند، و به اين طريق) آنها به خود ستم كردند، و ما آنان را داستان (براى عبرت‏انگيز) براى ديگران قرار داديم، و جمعيّتشان را متلاشى ساختيم...

امام صادق عليه‏السلام در پاسخ فرمود: منظور از اين آيه، مردمى بودند كه آبادى‏هاى به هم پيوسته و در تيررس همديگر داشتند آبادى‏هايى كه داراى نهرهاى جارى و اموال بسيار و آشكار بود، ولى در برابر نعمت‏هاى خدا، به جاى شكر، ناسپاسى كردند، و عافيت خدا را نسبت به خود، دگرگون نمودند [چرا كه خداوند در آيه 13 سوره رعد مى‏فرمايد:] اءنّ اللهَ لا يُغِيِّرُ بِقَومٍ حتّى يُغَيِّرُوا ما بِاَنفُسِهِم؛

همانا خداوند سرنوشت هيچ ملتى را تغيير نمى‏دهد، مگر آن كه آن‏ها خود را تغيير دهند.

آن گاه خداوند سيل عَرِم را (با شكسته شدن سدهاى آن‏ها) به سوى آن‏ها فرستاد، به طورى كه همه آبادى‏هايشان غرق در آب شده و ويران گشت، و اموالشان نابود شد، و باغ‏هاى پردرخت و پرميوه آن‏ها به دو باغ بى‏ارزش با ميوه‏هاى تلخ و درختان بى‏مصرف شوره گز و اندكى درخت سِدر، مبدل گرديد [چنان كه اين مطلب در آيه 16 سوره سبأ آمده است، و در پايان همين آيه مى‏فرمايد:]

ذلِكَ جَزَينا هُم بِما كَفَروا وَ هَل نُجازِى اِلّا الكَفُورَ؛

اين را به خاطر كفرشان، به آن‏ها جزا داديم، و آيا ما جز كفران‏كننده را به چنين مجازاتى، كيفر مى‏دهيم؟

ويرانى سد عظيم مَأرِب به وسيله موش‏هاى صحرايى‏



قوم سبأ از تمدن عظيمى برخوردار بودند، كه پس از حكومت عظيم داوود عليه‏السلام و سليمان عليه‏السلام، عظمت حكومت آن‏ها بر سر زبان‏ها افتاد. آن‏ها براى ذخيره‏سازى آب و رونق كشاورزى، سد عظيمى به نام سد مأرب (بر وزن مغرب) در بين دو كوه بلق بنا كردند، آب فراوان، باغهاى بسيار وسيع و زيبا، و كشتزارهاى پربركت ايجاد كردند، از شاخسارهاى درختان آن باغ‏ها آن قدر ميوه آشكار شد كه مى‏گفتند: هرگاه كسى سبدى روى سر بگذارد و از زير آن‏ها بگذرد، پشت سر هم ميوه در آن سبد مى‏افتد و در مدت كوتاهى سبد پر از ميوه‏هاى گوناگون مى‏شود.

آن‏ها داراى قريه‏هاى به هم پيوسته و بسيار آباد بودندولى وفور نعمت به جاى شكر و سپاس، آن‏ها را سرمست و غافل نموده بود، تا آن جا كه شكاف طبقاتى عميقى بين آن‏ها ايجاد شده بود، زورمندانشان عده‏اى را به استضعاف و استثمار كشيده بودند به طورى كه اين درخواست جنون‏آميز را از خدا نموده و گفتند: ربَّنا باعِد بَينَ اَسفارِنا؛ خدايا ميان سفرهاى ما دورى بيفكن.

تا بينوايان نتوانند دوش به دوش ثروتمندان همسفر شوند منظورشان اين بود كه بين قريه‏ها، خشكى باشد، و فاصله‏ها زياد گردد تا تهيدستان و افراد كم در آمد، و بى مركب نتوانند مانند آن‏ها سفر كنند.

خداوند بر آن شكم‏پرستان مغرور غضب كرد، مطابق پاره‏اى از تواريخ، موش‏هاى صحرايى به دور از انظار مردم مغرور، به ديواره سد خاكى مأرِب رو آوردند، و ديوار سد را از درون سست كردند از سوى ديگر بر اثر باران‏هاى شديد و سيل‏هاى عظيم، آب زياد در پشت سد جمع گرديد، ناگهان سد در هم شكست و آن همه آب به جريان افتاد و همه آبادى‏ها و چهارپايان و كشتزارها و قصرها و خانه‏هايشان غرق در آب شده و ويران و نابود گرديد. از آن همه درختان و كشتزارهايشان، تنها چند درخت تلخ اراك و شوره گز و سِدر به جاى ماندمرغ‏ها و پرندگان خوش آواز از آن جا كوچ كردند و بوم‏ها و زاغ‏ها در خرابه‏هاى قوم سبأ، لانه گرفتند.

قرآن در پايان چنين نتيجه مى‏گيرد:

ذلِكَ جزَيناهُم بِما كَفَرُوا وَ هَل نُجازِى الّا الكَفُورَ؛

اين هلاكت را به خاطر كفرشان به آن‏ها وارد ساختيم، و آيا جز كفران‏كننده را به چنين مجازاتى كيفر مى‏دهيم؟!

بى اعتنايى به دعوت سيزده پيامبر

روايت شده: قوم سبأ داراى سيزده شهر آباد بودند، و در هر شهرى پيامبرى از جانب خداوند آن‏ها را به سوى خدا دعوت مى‏نمود، و به آن‏ها مى‏گفت: از نعمت‏هاى خدا بخوريد و بهره‏مند شويد، ولى شكر خداى يكتا را به جا آوريد، تا خداوند نعمتش را بر شما بيفزايد، آن خدايى كه چنين شهر پاك و خوش آب و هوا و به دور از هر گونه حشرات و آلودگى‏ها به شما عطا كرده است.

ولى آن‏ها به نصايح مهرانگيز پيامبران گوش نكردند، و بر غرور و طغيان خود افزودند، در نتيجه خداوند بر آن‏ها غضب كرد، و موش‏هاى صحرايى را به درون ديوار سد آن‏ها فرستاد، و از سوى ديگر سيل بنيان‏كن عَرِم فرا رسيد، و دو باغ پربركتشان مبدل به دو باغ ناچيز، با چند ميوه تلخ و درختان شوره گز و اندكى درخت سدر گرديد. آرى:
لطف حق با تو مداراها كند
چون كه از حد بگذرد رسوا كند


وضع فلاكت بار قوم ناشكر سبأ

در روايتى از امام صادق عليه‏السلام نقل شده: من وقتى كه غذايى را از ظرفى مى‏خورم، ته ظرف را با انگشت و زبانم مى‏ليسم كه هيچ باقى نماند، تا آن جا كه ترس آن دارم خدمتگذارم مرا حريص و آزمند بخواند، ولى اين كار من به خاطر حرص و طمع نيست بلكه (به خاطر ترك اسراف است، توضيح اين كه:) قومى از اهالى ثرثار (همان قوم سبأ) در ميان وفور نعمت زندگى مى‏كردند، آن‏ها از مغز گندم، نان تهيه مى‏كردند (ولى به قدرى اسرافكار و ناسپاس بودند كه) با همان نان‏ها محل مدفوع كودكانشان را پاك مى‏نمودند، به گونه‏اى كه از انباشتن همين نان‏هاى آلوده كوهى از نان به وجود آمده بود.

مرد صالحى در حال عبور، زنى را ديد كه با نان محل مدفوع كودكش را پاك مى‏كند، به آن زن گفت: واى بر شما! از خدا بترسيد تا مبدأ خدا بر شما غضب كند، و نعمتش را از شما بگيرد.

آن زن در پاسخ به طور مسخره‏آميز و مغرورانه گفت: برو بابا! گويا ما را از گرسنگى مى‏ترسانى، تا هنگامى كه ثرثار (آب پربركت اين سرزمين) جريان دارد، ما هيچگونه ترسى از گرسنگى نداريم.

طولى نكشيد كه خداوند بر آن هوسبازان و رفاه‏طلبان اسرافكار غضب كرد، آب كه مايه حيات است از آن‏ها گرفته شد، قحطى زده شدند، كار به جايى رسيد كه همه اندوخته‏هاى غذائيشان تمام شد و مجبور شدند كه به سوى آن نان‏هاى آلوده انباشته كه مانند كوهى شده بود، هجوم ببرند، و سر صف به نوبت بايستند تا از آن نان كه جيره بندى شده بود، جيره خود را برگيرند.

در مورد رابطه كفران: عمت و قحطى و فلاكت، روايات متعدد وجود دارد.

و در آيه 112 و 113 سوره نحل مى‏خوانيم:

وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّهِ فَأَذَاقَهَا اللّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ - وَ لَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِّنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَ هُمْ ظَالِمُونَ؛

خداوند براى آنها كه كفران نعمت مى‏كنند، مثلى زده است منطقه آبادى را كه امن و آرام و مطمئن بوده و همواره روزيش به طور فراوان از هر مكانى فرامى‏رسيده، امّا نعمت خدا را كفران كردند، و خداوند به خاطر اعمالى كه انجام مى‏دادند، لباس گرسنگى و ترس را در اندامشان پوشانيد - پيامبرى از خود آن‏ها به سراغ‏شان آمد، اما او را تكذيب كردند، و عذاب الهى آنها را فروگرفت در حالى كه ظالم بودند.

به گفته بعضى از مفسران، دو آيه فوق در مورد قوم سبأ نازل شده است.

براى تكميل داستان قوم سبأ، به داستان زير توجه كنيد:

امام صادق عليه‏السلام فرمود: پدرم (امام باقر) ناراحت مى‏شد از اين كه دستش را كه غذايى به آن چسبيده بود، با دستمال پاك كند بلكه به خاطر احترام غذا دست خود را مى‏مكيد، و يا اگر كودكى در كنار او بود، و چيزى از غذا در ظرفى باقى مانده بود، ظرف او را پاك مى‏كرد. و مى‏فرمود: گناه مى‏شود چيزى از غذا از سفره بيرون مى‏ريزد، و من به جستجوى آن مى‏پردازم، به حدى كه خادم منزل مى‏خندد (كه چرا دنبال يك ذره غذا مى‏گردم؟) سپس افزود:

جمعيتى قبل از شما مى‏زيستند، خداوند نعمت فراوان به آن‏ها داد، اما طغيان و ناشكرى و اسراف كردند تا آن جا كه بعضى از آن‏ها به ديگران گفتند: پاك كردن محل مدفوع با سنگ كه خشن است، موجب رنج است، به جاست كه با نان محل مدفوع را پاك كنيم كه نرم است و همين كار را كردند. خداوند بر آن‏ها غضب كرد، حشراتى كوچك‏تر از ملخ به سراغ آن‏ها فرستاد، آن حشرات آن چنان بر رزق و روزى آن‏ها مسلط شدند كه همه را حتى درختان آن‏ها و هر چه را كه خوردنى بود خوردند، فشار گرسنگى و كمبود غذا به جايى رسيد كه آن‏ها به همان نان‏هاى آلوده (كه با آن‏ها قبلاً استنجاء كرده بودند) هجوم آوردند، و آن‏ها را خوردند، و اين حادثه همان است كه در قرآن در دو آيه فوق(نحل - 112 و 113) بيان مى‏كند.

 


موضوعات مرتبط: کفران نعمت قوم صبا و سرانجام نکبت بار انها، ،
[ سه شنبه 8 اسفند 1391 ] [ 20:2 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من اياتنا عججا.- سوره كهف : 12

پادشاهى رعيت پرور و عدالت گستر، در سرزمين روم زمامدار بود. ساليانى دراز رهبرى مردم را بكف با كفايت خود گرفته و سعادت و ملك و ملت را تاءمين نموده بود.

چون عمر او بسر رسيد و چشم از جهان فرو بست ، در ميان ملت او اختلافى پديد آمد كه موجب بد بختى آنها گشت و پادشاه كشور همسايه ((دقيانوس )) بر آنها تاخت و زمام آنان را به دست گرفت و بر تخت سلطنت تكيه زد. در آن كشور كاخى مجلل بنا نهاد و تشكيلات دامنه دارى را براى خود فراهم نمود. از ميان آن قوم شش نفر جوان خردمند و شايسته انتخاب كرد و آنان را وزراى خود گردانيد و مردم را به پرستش خود دعوت كرد.

مردم بى خرد و ملت نادان ، طبق الوهيت او را به گردن نهادند و تن به عبوديت او دادند. همه در مقابل او به خاك مى افتادند و او را خداى بزرگ خود مى خواندند. 

روزگارى به اين ترتيب گذشت . روز عيد ملى آنها فرا رسيد و تمام طبقات مردم و همچنين شاه و درباريان در مراسم عيد شركت جستند. در آن حال كه شاه و مردم سرگرم عيش و نوش بودند، قاصدى وارد شد و نامه اى به دست شاه داد.
شاه نامه را خواند و رنگش زرد شد. حالش منقلب و آثار اضطراب در او نمايان گشت . زيرا در آن نامه گزارش داده شده بود كه سپاه فارس از مرزهاى كشور گذشته و قدم به خاك روم گذاشته اند و مرتب مشغول پيشروى هستند.

اين نگرانى و اضطراب شاه ، در دل يكى از وزراء ششگانه اثر عجيبى گذاشت . او نگاه پر معنائى به رفقاى خود كرد و آنها هم با نيروى چشم به او پاسخ گفتند و در همين نگاهها مطالب مهمى ميان آن شش نفر رد و بدل شد و همين نگاهها مقدمه يك حادثه بزرگ تاريخى گرديد.

رفقا! من گاهى فكر مى كنم و از خودم ميپرسم : اين آسمان با عظمت را چه كسى بوجود آورده است ؟! اين خورشيد و ماه درخشان را كدام دست توانائى به گردش واداشته است ؟! چرا راه دورمى رويم و از آسمان و ماه سخن مى گويم ! نه من با خود مى انديشم كه چه كسى مرا از درون رحم مادرم به اين جهان آورد و روزيم داد و نيرويم بخشيد. من فكر مى كنم اين كارها را خدائى انجام داده و آن خداى بزرگ قطعا دقيوس نيست . او خيلى بزرگتر از آن است كه به فكر ما آيد.

 رفقا! اين زندگى ما با اين ذلت و ننگ كه بنده دقيوس باشيم قابل دوام نيست . بيائيد از لذتهاى زودگذر دنيا چشم بپوشيم و پشت پا به رياست دنيا بزنيم و به درگاه خدا رويم و از لرزشهاى گذشته استغفار كنيم . اين بيانات ، از زبان آن مرد خردمند چنان با هيجان ادا شد كه رفقا را تحت تاءثير قرار داد و همه تصميم گرفتند از آن كشور بت پرست و از آن وضع ناراحت كننده فرار كنند و در يكى از دورترين نقاط بيابان ، زندگى ساده و بى آلايشى ترتيب دهند و عمر خود را به پرستش خداى يگانه بگذرانند. روز بعد آن شش نفر دوست صميمى ، مخفيانه از شهر خارج شدند و راه بيابان را در پيش گرفتند. چند فرسخى كه از شهر دور شدند چوپانى را ديدند كه گوسفندان خود را در بيابان مى چرانيد. از آن چوپان آب خواستند. چوپان گفت من در چهره و سيماى شما آثار بزرگى جلال مى بينم شما كيستيد و كجا ميرويد؟ گفتند ما شش نفر از وزرا پادشاهيم كه از رياست و وزارت گذشته ايم و مى رويم در گوشه اى به عبادت خدايكتا مشغول شويم . زيرا پرستش ‍ ((دقيانوس )) وجدان ما راسرشكسته و ناراحت و در يك عذاب روحى گرفتار ساخته است . چوپان گفت : اگر موافقت كنيد من هم با شما هم عقيده ام و مايلم در اين سفر با شما شركت كنم .و در عبادت خداوند با شما شركت كنم . رفقا موافقت كردند. چوپان گوسفندان را به صاحبش رد كرد و با آنان همراه شد و سگ چوپان هم به دنبال آنها به راه افتاد. آنان با يكديگر گفتند: اگر سگ همراه ما بيايد، گاه و بى گاه صدا مى كند و مردم را از جايگاه ما آگاه مى سازد بايد او را از خود برانيم و با خيال آسوده راه خود را تعقيب كنيم . سگ را راندند، نرفت . تهديد كردند، نهراسيد. سنگ به سويش انداختند، حاضر به بازگشت نشد. بالاخره چاره در اين ديدند كه او را هم با خود ببرند. چوپان رفقاى جديد خود را از كوهى بالا برد و از جانب ديگر كوه به دامنه سبز و خرم و با طراوتى رسانيد. در آن نقطه درختان ميوه و نهرهاى آب گوارا وجود داشت و نسيم لذت بخشى مى وزيد. از ميوه ها خوردند و از آب گوارا نوشيدند. آنگاه قدم در شكاف ((كهف )) گذاشتند. آفتاب از شكاف كوه در آن غار تايبده بود. رفقا تصميم گرفتند ساعتى استراحت كنند تا از سختى راه و پياده روى بياسايند و سپس به عبادت مشغول شوند.

خواب طولانى

و لبثوا فى كهفهم ثلثماءة سنين و ازدادوا تسمعا. - كهف : 19


لحظه اى از اين تصميم نگذشته بود كه آن مردان با ايمان در كنار يكديگر به خواب عميقى فرو رفتند و سگ چوپان هم در كنار درب ، سر خود را روى دست نهاد و به خواب رفت . نسيم مطبوع همچنان بدنشان را نوازش مى داد و خورشيد هم گاهى از شكاف كوه ، نظرى در آن غار مى افكند ولى آنان بدون توجه به اين مورد در خواب بودند.

خوابى كه بيش از سيصد سال به طول انجاميد و در اين مدت حتى براى يكمتربه هم آنها به هوش نيامدند. ولى پس از گذشتن آن بنابه اراده خداوند، از خواب بيدار شدند و نظرى به اطراف خود افكندند و از يكديگر پرسيدند: ما چقدر خوابيده ايم ؟ بعضى گفتند يك روز و بعضى اظهار كردند: يك نيمه روز خوابيده ايم . ولى مطلبى كه موجب بهت شديد و حيرت آنها شد خشک شدن درختها و نابودى آنها و گرسنگى خودشان بود. هر چه درباره درختها و آبها فكر كردند، فكرشان به جائى نرسيد و سبب اينكه همه در يك روز از بين رفته اند، بر آنها نامعلوم ماند. بارى براى نجات از گرسنگى ، گفتند: يكى از ما بايد محرمانه به شهر برود و با اين پول مختصرى كه داريم غذائى تهيه كند ولى اينكار بايد بى سر و صدا انجام شود و كسى از جريان كار ما اطلاع نيابد و گرنه ما را مى كشند يا به بت پرستى وادار مى سازند.

يكى از آنها كه مردى آزموده و كاردان بود، از جا برخواست . لباسهاى مرد چوپان را گرفت و پوشيد و به سوى شهر رهسپار شد. چون به دروازه شهر رسيد، شهر به نظرش نا آشنا آمد. قدم در شهر گذاشت . همه چيز را به وضع ديگرى ديد. كوچه ها و عمارتها تغيير كرده ، مغازه ها به صورت ديگرى در آمده ، لباس مردم عوض شده و خصوصيات ديگر شهر نيز تغيير يافته بود. اين مطالب براى او موجب حيرت گرديد. با خود مى گفت خدايا من خواب مى بينم ؟ آيا راه را گم كرده ام و اين شهر، شهر ديگرى است ؟ چرا همه چيز عوض شده و چرا من اين مردم را نمى شناسم . به هر حال ، خود را به مغازه نانوائى رسانيد. چند دانه نان برداشت و پولهاى خود را به صاحب مغازه داد. خباز پولها را گرفت ، نظرى بر آن افكند و گفت اى جوان ! آيا گنج پيدا كرده اى ؟ گفت : نه . اين پول خرمائى است كه من پريروز فروخته ام و از اين شهر رفته ام . اين جواب خباز را قانع نكرد و بالاخره او را نزد شاه برد و گفت : اين جوان گنج پيدا كرده و اين پولها نشانه آن است . شاه گفت : اى جوان ! نترس و حقيقت مطلب را بگو. ما با تو كارى نداريم . پيامبر ما عيسى بن مريم به ما دستور داده كه از پيدا كننده گنج ، خمس آن را دريافت كنيم . اينك تو يك پنجم آن را به ما بده و به سلامت برو. جوان گفت : اعليحضرتا! به عرض من گوش كنيد من مردى از اهل اين شهرم و دو روز قبل با چند از رفقاى خود براى عبادت خداوند به غار كوهى رفتيم . روزى كه ما از اين شهر رفتيم پادشاه اين شهر، دقيوس بود و مردم را به پرستش خود دعوت مى كرد. ما از نظر اينكه معتقد به خدائى او نبوديم ، از شهر گريختيم و به غار كوهى پناهنده شديم . رفقاى من هم اكنون در آن غار چشم به راه من هستند. شاه گفت : ما همراه تو مى آئيم تا رفقاى تو را از نزديك ببينيم و راستگوئى تو بر ما آشكار شود، زيرا مطلبى كه تو اظهار مى كنى بسيار عجيب است و سلطنت دقيوس مربوط به سيصد سال قبل مى باشد. شاه با جمعى از درباريان به همراهى آن جوان به راه افتادند. جمعى از اهل شهر هم كه كم و بيش از جريان با خبر شده بودند به دنبال آنها از شهر خارج شدند. چون كناره كوه رسيدند، جوان گفت : اگر شما ناگهان بر رفقاى من وارد شويد، آنها دچار ترس خواهند شد و ممكن است خطرى متوجه آنها شود، شما همين جا توقف كنيد تا من نزد رفقايم بروم و آنها را از چگونگى مطلب مطلع سازم سپس شما وارد شويد. جوان تنها قدم در درون كهف گذاشت و به رفقاى خود گفت : رفقاى عزيز! خواب شما آنطور كه گمان مى كرديد يك روز و يا نيم روز نبوده بلكه شما چندين قرن در آن غار بوده ايد. من به شهر رفتم . همه چيز را دگرگون ديدم ! و دقيوس جنايت كار حدود سيصد سال است مرده و بساط او بر چيده شده است . پيغمبرى از جانب خداوند به نام عيسى بن مريم برانگيخته شده و مردم پيرو آن پيغمبر عالى مقام اند.

من به شهر رفتم و با وضع عجيبى روبرو شدم پولهاى من در نظر مردم ناشناس بود مرا به يافتن گنج متهم ساختند و به دربار شاه بردند و رفته رفته من اين مطالب را درك كردم و معلوم شد كه ما به اراده خداوند چند صد سال در اين كهف خوابيده ايم . اكنون هم شاه و هم درباريان و جمعى از اهالى شهر بيرون غار اجازه ورود مى خواهند تا نزد شما آيند. رفقا باورشان نيامد و گمان كردند كه رفيقشان آنها را گرفتار ساخته است .

گفتند بيائيد به درگاه خداوند دعا كنيم ما را به صورت اول برگرداند. در آن حال دست به دعا برداشتند و از حضرت احديت درخواست كردند كه ما را از اين ابتلا نجات بده و به صورت اول برگردان . درخواست آنان در پيشگاه خداوند پذيرفته شد و ديگر باره خداوند خواب را بر آنان مسلط ساخت . شاه و مردم مدتى انتظار كشيدند و چون از بازگشت جوان خبرى نشد، وارد كهف شدند ولى بنا به اراده الهى ، اصحاب كهف از نظر آنان مستور بودند.

به اشاره شاه در آن مكان مسجدى ساختند و جايگاهى براى عبادت پروردگار بنيان نهادند و اين حادثه آيتى بود از حيات خداوند كه براى توجه مردم به قدرت پروردگار ارائه شد.


موضوعات مرتبط: داستان اصحاب کهف ، ،
[ سه شنبه 8 اسفند 1391 ] [ 19:41 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

 این سوره مدنیست با 129 آیه و 2497 کلمه ابی بن کعب از پیغمبر روایت نموده سوره انفال و برائة را هر کس بخواند من شفیع او باشم و مرویست این سوره را هفتاد هزار فرشته با جبرئیل به حضرت رسول نازل نموده و این سوره را توبه و برائة و فاضحه و مخزیه و مشقشقه و سورة العذاب و مبعثه و مشرده و مثیرة و حافه و منکله (کیفر کننده) و مد مدمه و منفره و بحث گویند و هر یک بر معانی دلالت دارد و از امام صادق روایت شده که انفال و برائة یک سوره است و از اینجاست که در اول برائة بسم الله نیست و گویند چون بسم الله برای امان و رحمت است و برائت برای دفع امام و رحمت و بیزاری خدای تعالی از ایشان است لذا در اول آن بسم الله نیامده (و هر که در کلاه یا متاع نهد از دزد و سوختن ایمن گردد).

ثواب خواندن سوره برائت مانند سوره انفال می باشد.


موضوعات مرتبط: سوره توبة، ،
[ دو شنبه 7 اسفند 1391 ] [ 20:24 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

 جزیره خضراء

داستان جزیره خضرا حكایت از آن می كند كه: زین الدین على بن فاضل مازندرانى، در سال 690 هجرى به اقیانوس اطلس سفر كرده و از سرزمین بربر، سه روز با كشتى در دل اقیانوس رفته، تا به جزایر روافض جزیره هاى شیعیان رسیده است. در آن جا اطلاع یافته كه جزیره اى به نام "جزیره خضراء وجود دارد كه فرزندان حضرت ولى عصر ارواحنا له الفداء در آن زندگى می كنند. چهل روز در آن جا اقامت كرده و سرانجام پس از چهل روز، هفت كشتى مواد غذایى از جزیره خضراء به این جزیره آمده است. ناخداى كشتى او را با نام ونام پدر صدا كرده و گفته مشخصات تو را به من گفته اند و اجازه دادند كه تو را به جزیره خضراء ببرم. او را به جزیره خضرا برده ا ند.و ...
لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید.....

  

  

 

 


موضوعات مرتبط: امام زمان (عج)، ،
ادامه مطلب
[ دو شنبه 7 اسفند 1391 ] [ 20:11 ] [ استاد معین زاده ] [ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

ای مردم، من از میان شما میروم ولی دو چیز گرانبها بین شما باقی میگذارم تا هر زمان بر انها تقدم جویید گمراه نخواهید شد و ان دو قران و عتر و اهل بیتم است. این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا زمانی که در کنار چشمه کوثر به من ملحق شوند.
موضوعات وب
برچسب‌ ها
آرشيو مطالب
اسفند 1393
مرداد 1393 دی 1392 شهريور 1392 تير 1392 خرداد 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 162
بازدید کل : 13280
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


اوقات شرعی