الثقلین
انّ کثیر من النّاس عن ایتنا لغافلون
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الثقلین و آدرس quran1001.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چهل داستان و چهل حديث از حضرت فاطمه زهرا عليها السلام
مؤ لّف : عبداللّه صالحى


پيشگفتار
اختر گوهرنماى فروزنده ولايت
خلاصه حالات سوّمين معصوم
ثناى ميلاد فاطمه سلام اللّه عليها
سخن در شكم و ورود نور
زينت منزل يا رضايت خداوند
مهريّه و جهيزيّه بهترين عروس
عروس به سوى حجله يا خانه بخت
هجرت به سوى مدينه
عايشه و گريه حضرت زهراء عليها السلام
دلسوزى دختر براى پدر
شادمانى ملائكه از قضاوت حضرت زهراء سلام اللّه عليها
قرائت قرآن و گردش سنگ آسياب
سه همسر ميهمان و خرماى بى هسته
هر چيز را با هركس مگو و مخور
پايه تخت و انگشتر بهشتى
سه نوع دستور غذا خوردن
تقسيم كار و پاداش اطاعت
بهترين روش سعادت بخش براى زن
فاطمه ، يگانه بانوى عشق و پاكى
در فكر ديگران و براى ديگران
اهميّت نماز، 15 ضرر و زيان در نماز
شادى با ديدار فاطمه عليها السلام
ملاقات در بستر بيمارى
شوخى زن و شوهر با رضايت خداوند
قداست و عظمت فاطمه سلام اللّه عليها
بهشت و پيراهن خون آلود حسين عليه السّلام
گريه دوستان و شفاعت زنان
چگونگى دفاع از حقّ خود
بى تابى دختر و بشارت پدر
اذان و تجلّى خاطرات پدر
فخر حوّا و عظمت زهراء عليها السلام
فاطمه زهراء و اسرار پدر صلّى اللّه عليه و آله
نسوختن انگشت در ديگ حريره
پاداش پاسخگوئى به مسائل
تدوين مصحف فاطمه عليها السلام
لوح حضرت فاطمه سلام اللّه عليها
گزيده اى از متن لوح مقدّس
قضاوت در بهترين خطّ
گريه بر فراق پدر يا بر ظلم دشمن ؟
استقبال از مرگ يا رفتن به ميهمانى
سفارشى مهمّ در آخرين لحظات
بهترين الگو براى بانوان
وصاياى حضرت
عروج ملكوتى يا پرواز نجاتبخش
پنج درس آموزنده و ارزشمند
بلبل شيرين سخن
چهل حديث گهربار منتخب

 


موضوعات مرتبط: کتابخانه الثقلین، چهل داستان و چهل حدیث از فاطمه زهرا سلام الله علیها (مولف: عبدالله صالحی)، ،
[ چهار شنبه 13 شهريور 1392 ] [ 13:37 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

«دروس‌ حضرت‌ امام‌ صادق‌ علیه السلام در كلام‌، فلسفه‌، حكمت‌»

«طبّ، كيمياء، داروسازي‌، و جميع‌ علوم‌ طبيعي‌ از معدن‌»

«گياه‌، حيوان‌، انسان‌، ستاره‌ شناسي‌ و غير ذلك‌»

عالم‌ جليل‌ و حِبْر نبيل‌ شيخ‌ محمّد حسين‌مظفّر در كتاب‌ خود چنين‌ آورده‌است‌:

علم‌ طبّ:

خداوند متعال‌ كتاب‌ خود را براي‌ روشنگري‌ تمام‌ چيزها فرود آورد. و به‌ طوري‌ كه‌ گفته‌اند: تمام‌ مسائل‌ طبّي‌ را خدا در دو كلمه‌ جمع‌ كرده‌ است‌: كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَلَاتُسْرِفُوا.

«بخوريد و بياشاميد، و از حدِّ اعتدال‌ و ميانه‌ روي‌ تجاوز مكنيد!»

وبنابراين‌ غرابتي‌ندارد اگرعالمين‌به‌قرآن‌همچنين‌عالمين‌ به‌علم‌ طِبّ بوده‌باشند.

علومي‌ كه‌ از عالمين‌ به‌ ظهور پيوسته‌ است‌ از علوم‌ طبايع‌ و أمْزِجَه‌ و منافع‌ و مضارّ ايشان‌ ما را ارشاد مي‌نمايد بر آن‌ كه‌ علم‌ طبّ نزد آنان‌ بوده‌ است‌. يكي‌ از علماء گذشته‌ بسياري‌ از اين‌ گونه‌ علوم‌ را از گفتارشان‌ گردآوري‌ نموده‌ و به‌ «طبُّ الائمَّة‌» نامگذاري‌ نموده‌ است‌.

من‌ چنين‌ گمان‌ دارم‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ امروزه‌ وجود ندارد مگر اينكه‌ مجلسي‌ - طاب‌ ثراه‌ - در «بحارالانوار» مقدار بسياري‌ از آن‌ را روايت‌ كرده‌ است‌ چنانكه‌ شيخ‌ حُرّ عامِلي‌ در «وسائل‌ الشّيعة‌» بسياري‌ از آن‌ كتاب‌ را نقل‌ كرده‌است‌.

و براي‌ دلالت‌ بر علم‌ امام‌ صادق‌ علیه السلام به‌ طبّ بس‌ است‌ آن‌ اخباري‌ كه‌ در توحيد مفضّل‌ از طبايع‌ اشياء، و فوائد ادويه‌، و كالبدشناسي‌ و معرفة‌الجوارح‌ كه‌ علم‌ تشريح‌ متكفّل‌ آن‌ مي‌باشد آمده‌ است‌، و در بعضي‌ از مناظرات‌ حضرت‌ با طبيب‌ هندي‌ مطالبي‌ شاهد گفتار ما آمده‌است‌.

و اگر نويسندۀ پژوهشگري‌ بخواهد كتابي‌ را دربارۀ آنچه‌ كه‌ از وي‌ وارد گرديده‌ است‌ در خواصّ و فوائد اشياء، و در علاج‌ دردها و امراض‌ و در طرز جلوگيري‌ از امراض‌ واگيردار و كيفيّت‌ «واكسيناسينه‌» كه‌ در لابلاي‌ كتابهاي‌ حديث‌ و نحوها متفرّق‌ است‌، بنويسد و گردآورد چه‌ بسا به‌ بسياري‌ از حقايق‌ علمي‌ طبّي‌ برخورد مي‌نمايد كه‌ غير از علم‌ پزشكي‌ جديد، از آن‌ پرده‌ برنداشته‌ است‌ مانند معالجۀ تب‌ با آب‌ سرد. چون‌ هنگامي‌ از وي‌ دربارۀ مرض‌ تب‌ سوال‌ كردند، فرمود: إنَّا أهلُ بَيْتٍ لَانَتَدَاوَي‌ إلَّا بإفَاضَةِ الْمَاءِ الْبَارِدِ يُصَبُّ عَلَيْنَا. «ما اهل‌بيتي‌ هستيم‌ كه‌ مرض‌ تب‌ را معالجه‌ نمي‌كنيم‌ مگر به‌ آنكه‌ آب‌ سرد بر روي‌ ما ريخته‌ گردد.»

و ما حواله‌ات‌ را در اين‌ امر به‌ كتاب‌ الاطعمة‌ و الاشربة‌ از «وسائل‌ الشيعة‌» ج‌3 ص‌ 276 تا ص‌ 311 مي‌دهيم‌ تا چيزهاي‌ بسياري‌ نظير اين‌ امور را ملاحظه‌ نمائي‌.

علم‌ جَفْر:

كلمۀ جفر در أصل‌ لغت‌ به‌ معني‌ برّه‌ مي‌باشد هنگامي‌ كه‌ بزرگ‌ شود و غذا خور گردد. و شايد علّت‌ تسميه‌ اين‌ علم‌ به‌ جَفْر آن‌ باشد كه‌ در اصل‌، اين‌ علم‌ را بر روي‌ پوست‌ بچه‌ گوسپندي‌ نوشته‌اند فلهذا به‌ نام‌ محلّ آن‌ ناميده‌ شده‌ است‌. علم‌ جَفْر علم‌ حروف‌ است‌ كه‌ به‌ واسطۀ آن‌ از حوادث‌ آينده‌ اطّلاع‌ حاصل‌ مي‌شود.

از حضرت‌ امام‌ صادق‌ علیه السلام مروي‌ است‌ كه‌ نزد وي‌ علم‌ جفر است‌ و آن‌ را تفسير فرموده‌ است‌ به‌ اينكه‌ آن‌ عبارت‌ است‌ از ظرفي‌ كه‌ در آن‌ علم‌ پيامبران‌ و علم‌ علماي‌ گذشتۀ از بني‌اسرائيل‌ مي‌ باشد. و راجع‌ به‌ علم‌ جفري‌ كه‌ نزد ايشان‌ است‌ از آنان‌ مطالبي‌ بسيار نقل‌ شده‌ است‌. و ما اگر چه‌ آن‌ علم‌ و مراد و منظور از آن‌ را نمي‌شناسيم‌ الَّا اينكه‌ از آن‌ رواياتي‌ كه‌ دربارۀ جفر وارد است‌ و اين‌ كه‌ علم‌ جفر از مصادر علومشان‌ مي‌ باشد، به‌ دست‌ مي‌آوريم‌ كه‌: آن‌ علمي‌ است‌ شريف‌ كه‌ خداوند به‌ آنان‌ عنايت‌ نموده‌ است‌. و در كتاب‌ «كافي‌» دربارۀ علم‌ جفري‌ كه‌ نزد آنان‌ است‌ روايات‌ كثيري‌ وارد است‌.

بعضي‌ از علماء أهل‌ سُنَّت‌ علم‌ جفر را ذكر كرده‌اند و گفته‌اند: امام‌ صادق‌ علیه السلام آن‌ را مي‌ دانسته‌ است‌. شَبْلَنْجي‌ در «نور الابصار» ص‌ 131 گويد: در كتاب‌ «حياة‌الحيوان‌ الكبري‌» گفته‌ است‌: فائدةٌ: ابن‌قُتَيْبَه‌ در كتاب‌ «أدب‌ الكاتب‌» گويد: كتاب‌ جفر را امام‌ جعفر الصّادق‌ بن‌ محمد الباقر نوشته‌ است‌، و در آن‌ علم‌ مايحتاج‌ بشر تا روز قيامت‌ موجود مي‌باشد.

و أبوالعَلاء بدين‌ علم‌ اشاره‌ كرده‌ است‌:

لَقَدْ عَجِبُوا لآلِالْبَيْتِ لَمَّا                         أتَاهُمْ عِلْمُهُمْ فِيِ جِلْدِ جَفْرِ

فَمِرْآةُ الْمُنَجِّمِ وَ هْيَ صُغْرَي‌                 تُرِيهِ كُلَّ عَامِرَةٍ وَ قَفْرِ

و در كتاب‌ «الفُصُول‌ المُهِمَّة‌» گفته‌ است‌: بعضي‌ از اهل‌ علم‌ نقل‌ كرده‌اند كه‌ كتاب‌ جفري‌ را كه‌ پسران‌ عبدالمومن‌ بن‌ علي‌ در مغرب‌ زمين‌ از يكديگر به‌ إرث‌ برده‌اند از گفتار امام‌ جعفر صادق‌ مي‌باشد. و براي‌ حضرت‌ در دارا بودن‌ اين‌ علم‌ منقبتي‌ است‌ عالي‌ و درجه‌اي‌ است‌ والا كه‌ دلالت‌ بر فضل‌ وي‌ مي‌كند.

کیمیاء و جابر بن حیّان

بسياري‌ از مولِّفين‌ ذكر كرده‌اند كه‌: امام‌ جعفر صادق‌ علیه السلام داراي‌ علم‌ كيميا بوده‌ است‌. و شاگرد وي‌: جابر بن‌ حيّان‌ صوفي‌ طرطوسي‌ اين‌ علم‌ را از او أخذ نموده‌ است‌.

او در علم‌ كيمياء پانصد رساله‌ در يكهزار ورقه‌ تأليف‌ كرد و اين‌ رساله‌ها متضمّن‌ رسائل‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه السلام بوده‌ است‌.

قدماء از دانشمندان‌ و متأخرين‌ از مستشرقان‌ در شأن‌ جابر سخن‌ بسيار گفته‌اند. ابن‌ نديم‌ در «فهرست‌» ص‌ 498 تا ص‌ 503 جابر بن‌ حيّان‌ را ذكر كرده‌ و دربارۀ او تطويل‌ گفتار نموده‌ است‌، و به‌ قدري‌ از كتب‌ و رسائل‌ در علوم‌ مختلف‌ بالاخصّ كيمياء و طبّ و فلسفه‌ و كلام‌ از وي‌ ذكر كرده‌ است‌ كه‌ وقت‌ انسان‌ در عمر طبيعي‌ گنجايش‌ اين‌ وسعت‌ و گسترش‌ از تأليف‌ را نخواهد داشت‌، مگر براي‌ افراد نادري‌ از مردم‌ روزگار كه‌ به‌ آنها ذكاوت‌ و هوش‌ بيرون‌ از حدّ داده‌ شده‌ است‌، و ايشان‌ با تمام‌ اهتمام‌ خود را بر كتابت‌ و تأليف‌ واداشته‌اند.

براي‌ جابر بن‌ حَيَّان‌ تأليفاتي‌ بر طبق‌ مذهب‌ شيعه‌ ذكر كرده‌اند و از اينجاست‌ كه‌: تشيُّع‌ وي‌ را استظهار نموده‌اند. و شايد أخذ او علم‌ كيمياء را از امام‌ صادق‌، و أمين دانستن‌ حضرت‌ او را بر تعليم‌ اين‌ علم‌ شاهدي‌ بر تشيّع‌ او بوده‌ باشد.

در «الذَّريعة‌» ج‌ 2 ص‌ 451و452 وي‌ را در رديف‌ مولّفين‌ شيعه‌ آورده‌ است‌ آنجا كه‌ در كتاب‌ خود از «إيضاح‌» در علم‌ كيميا نام‌ برده‌ است‌.

و اگر مي‌خواهي‌ در تشيّع‌ او يقين‌ داشته‌ باشي‌ كافي‌ است‌ در بعضي‌ از رسائل‌ او كه‌ مستشرق‌ «كراوس‌» انتشار داده‌ است‌ تفحّصي‌ بنمائي‌. زيرا در آنجا مشهود است‌ كه‌ علومش‌ را نه‌ تنها از امام‌ صادق‌ علیه السلام أخذ نموده‌ است‌ بلكه‌ از او مانند امام‌ مفترض‌ الطّاعة‌ و متّبَع‌الرأي‌ پيروي‌ مي‌نموده‌ است‌، و خواهي‌ دانست‌ كه‌ او تنها علم‌ كيميا را از حضرت‌ أخذ نكرده‌ است‌ بلكه‌ كلام‌ و غير كلام‌ را نيز فرا گرفته‌ است‌.

أيضاً مولّفين‌ اسلام‌ راجع‌ به‌ جابر بن‌ حَيَّان‌ منزلت‌ عظيمي‌ را قائلند و وي‌ را مفخري‌ از مفاخر اسلام‌ به‌ شمار مي‌آورند، و جاي‌ عجبي‌ نيست‌. زيرا كسي‌ كه‌ مولَّفاتش‌ از سه‌ هزار كتاب‌ و رساله‌ در علوم‌ مختلفه‌ تجاوز كند كه‌ بيشتر آنها از علوم‌ نظريّه‌ و طبيعيّه‌اي‌ باشد كه‌ در تجارب‌ آنها و تطبيقات‌ آنها نياز به‌ گذشت‌ زمانهاي‌ طويلي‌ وجود دارد- و اينها در غير از علم‌ كلام‌ و فلسفه‌ است‌- حقّاً سزاوار تجليل‌ و تقدير و تكريم‌ مي‌باشد، و سزاوار است‌ كه‌ مايۀ فخري‌ باشد كه‌ بدو ابراز سرفرازي‌ نمايند.

و اين‌ واقعيّت‌ بر مستشرقين‌ گران‌ آمده‌ است‌ كه‌ يك‌ نفر عرب‌ مسلمان‌ و از اهل‌ قرن‌ دوم‌ از هجرت‌ در ميان‌ جهانيان‌ بدين‌ آراء سديده‌ ممتاز گردد، به‌ طوري‌ كه‌ نظريّاتش‌ اصول‌ عامّه‌ و قوانين‌ و مسائلي‌ گردد كه‌ علم‌ شيمي‌ قديم‌ و جديد بر آن‌ متّكي‌ باشد.

لهذا در تعرضّشان‌ به‌ إقرار و اعتراف‌ به‌ مقام‌ و منزلت‌ او دچار خبط‌ گرديده‌اند و مانند حَاطِب‌ لَيْل‌ (هيزم‌ كش‌ در درون‌ شب‌ ظلماني‌) هي‌ خود را بدين‌ طرف‌ و آن‌ طرف‌ مي‌زنند: گاهي‌ در وجود و تحقّق‌ خارجي‌ او تشكيك‌ مي‌نمايند، و گاهي‌ در عصر و زمان‌ او، و گاهي‌ در اين‌ كتابهائي‌ كه‌ به‌ او نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌، و گاهي‌ در نسبت‌ بعضي‌ از آنها كه‌ از استادش‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه السلام روايت‌ نموده‌ است‌، و گاهي‌ در تبويب‌ أبواب‌ و وضع‌ و اُسلوب‌ رسائلش‌ كه‌ در ميان‌ اهل‌ آن‌ عصر معروف‌ نبوده‌ است‌. الي‌ غير ذلك‌ از تشكيكات‌.

و برخي‌ از اين‌ تشكيكات‌ و پندارهاي‌ موهومه‌ را كاتب‌ اسمعيل‌ مظهر صاحب‌ مَجلَّةُ «العُصور» در نشريّات‌ خود «المقتطف‌» (68/544-551 و از 617-625) به‌ باد بطلان‌ و انهدام‌ گرفته‌ است‌. و در اين‌ مضمار نيز استاد احمد زَكي‌ صالح‌ در نوشتجاتش‌ در مجلّۀ رسالۀ مصريّه‌ سال‌ هشتم‌ (ص‌ 1204- 1206 و از 1235- 1237، و از 1268- 1270، و از 1299- 1302) وارد شده‌ است‌، و آن‌ أوهام‌ و پندارهاي‌ غلط‌ را از روي‌ طريقۀ علميّۀ حِكَميّه‌ تضعيف‌ و تزييف‌ و إبطال‌ نموده‌ است‌ و مكررّاً تصريح‌ به‌ تشيّع‌ او كرده‌ است‌.

و در ردِّ رأي‌ استاد «كراوس‌» در ص‌ 1299 گويد: بسيار واضح‌ و روشن‌ است‌ نزد هر كس‌ كه‌ علم‌ كلام‌ را مي‌آموزد كه‌: با نشاط‌ترين‌ فرقه‌ها در حركتهاي‌ علمي‌ و كلامي‌، فرقۀ شيعه‌ بوده‌ است‌، و اولين‌ كساني‌ كه‌ مذاهب‌ دينيّه‌ را بر اصول‌ و اُسُس‌ فلسفيّه‌ پايه‌گذاري‌ كرده‌اند شيعه‌ بوده‌اند تا به‌ حدّي‌ كه‌ بعضي‌ به‌ علي‌ بن‌ ابيطالب‌ فلسفۀ مخصوصي‌ را نسبت‌ مي‌دهند.

و اين‌ سخن‌ از احمد زَكي‌ براي‌ تصحيح‌ آن‌ چيزي‌ مي‌ باشد كه‌ به‌ جابر نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌ از مقارنۀ ميان‌ آراء كلاميّه‌ و فلسفيّه‌.

و محصّل‌ گفتار آنكه‌: تشيّع‌ جابر و تقدّم‌ او در بسياري‌ از علوم‌ بالاخص‌ علم‌ كلام‌ و فلسفه‌ و طبّ و علم‌ شيمي‌ و تمام‌ طبيعيّات‌، امروزه‌ از واضحات‌ گرديده‌ است‌. و هيچ‌ وجهي‌ ندارد كه‌ آراء و نظريّاتش‌ أصل‌ عامّ و أساس‌ كلّي‌ براي‌ علوم‌ شيمي‌ قرار گيرد مگر آنكه‌ او اين‌ علم‌ را از معدن‌ صحيحش‌: الإمام‌ الصّادق‌ علیه السلام أخذ كرده‌ باشد.

و من‌ بسياري‌ از مصادر را دربارۀ جابر گردآورده‌ بودم‌ تا در ترجمۀ احوال‌ وي‌ بسط‌ دهم‌ جز اينكه‌ در اينجا به‌ همين‌ مقدار مختصر اكتفا نمودم‌، زيرا ديدم‌ كه‌ اگر بخواهم‌ كلام‌ را در هر جا كه‌ اقتضاي‌ بحث‌ بيشتري‌ دارد بيشتر توسعه‌ دهم‌، تحقيقاً اين‌ كتاب‌ به‌ صورت‌ مجلّداتي‌ درمي‌آيد، و آن‌ نيز گرچه‌ خالي‌ از فائده‌ نبود اما از بحث‌ أحوال‌ خصوص‌ امام‌ صادق‌ علیه السلام فراتر مي‌رفت‌.

سائر علوم :

مراد و منظور ما از علومي‌ كه‌ در اينجا دربارۀ امام‌ صادق‌ علیه السلام نوشتيم‌ و توضيح‌ داديم‌ كه‌ مردم‌ از آن‌ حضرت‌ أخذ نموده‌اند آن‌ نيست‌ كه‌: اين‌ علوم‌، تمامي‌ علوم‌ وي‌ بوده‌ است‌، زيرا امام‌ بنابر نظريّه‌ و رأي‌ شيعه‌ لازم‌ است‌ كه‌ عالم‌ به‌ هر چيز باشد، و دانشمندترين‌ مردم‌ در هر فنّ و علم‌ و زبان‌ و لغتي‌ بوده‌ باشد، همان‌ طور كه‌ حكم‌ عقلي‌ بدين‌ مرام‌ ناطق‌ است‌.

و اگر بالفرض‌ از امامت‌ الهيّۀ امام‌ صادق‌ علیه السلام هم‌ صرف‌ نظر نمائيم‌ و فقطّ به‌ دليل‌ نقلي‌ نگريم‌، خواهيم‌ دانست‌ كه‌: در هر زمان‌ به‌ طور لزوم‌ و غير قابل‌ تخلّف‌ بايد عالمي‌ به‌ كتاب‌ خدا و سنَّت‌ رسول‌ خدا بوده‌ باشد همچنان‌ كه‌ حديث‌ ثَقَلَيْن‌ بر اين‌ مهمّ دلالت‌ دارد. و از طرفي‌ چون‌ مي‌دانيم‌: عالم‌ به‌ كتابي‌ كه‌ تبيان‌ و روشنگر تمام‌ چيزهاست‌ واجب‌ است‌ كه‌ عالم‌ به‌ تمام‌ چيزها بوده‌ باشد، و مادامي‌ كه‌ كتاب‌ موجود است‌، عالم‌ به‌ كتاب‌ از عترت‌ پيامبر تا روز حشر بايد موجود باشد، بنابر اين‌ ابداً آن‌ عالم‌ موجود در عصر امام‌ صادق‌ علیه السلام از وجود مباركش‌ نمي‌تواند تجاوز كند و احياناً بر دگري‌ صدق‌ نمايد. زيرا در عصر او اعلم‌ از او به‌ كتاب‌ خدا و سُنَّت‌ رسول‌ خدا نبوده‌ است‌. آثار بجاي‌ ماندۀ از وي‌ كافي‌ است‌ براي‌ إفادۀ اين‌ معني‌ كه‌ او اعلم‌ زمان‌ بوده‌ است‌.

فعليهذا صادق‌ اهل‌ البيت‌ عالم‌ اهل‌البيت‌ در عصر خود بوده‌ است‌، و عالم‌ عترت‌ به‌ كتاب‌ جامع‌ جميع‌ علوم‌ و فنون‌ بوده‌ است‌. و از همين‌ جا ما بي‌نياز شديم‌ به‌ همين‌ مقدار مختصري‌ كه‌ دربارۀ علوم‌ وي‌ متعرّض‌ شديم‌ از تعرّض‌ بقيّۀ علوم‌ و شواهد بر علم‌ او در آن‌ علوم‌.

بنابراين‌ اگر حديث‌ وارد باشد كه‌ امام‌ صادق‌ علیه السلام اين‌ طور بوده‌ است‌ كه‌ با فارسي‌ زبانان‌ با لسان‌ آنها، و با اهل‌ ساير لغات‌ با لغات‌ آنها گفتگو داشته‌، و با هر صاحب‌ فنّ و علمي‌ مناظره‌ داشته‌، و بر آنان‌ غالب‌ مي‌گرديده‌ است‌ مانند علماء علم‌ نجوم‌ و فلك‌ و طبّ و طبيعيّات‌ و غير ذلك‌، نبايد به‌ ديدۀ إعجاب‌ بنگريم‌. زيرا اخبار و تواريخ‌ و آثار تماماً بر اين‌ مرام‌ دلالت‌ دارند و بدين‌ مهم‌ گويا هستند.

[ چهار شنبه 13 شهريور 1392 ] [ 12:32 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

مراعات شخص فقیر

یسع بن حمزه گوید: در مجلس امام رضا علیه السلام بودیم و با او صحبت مى کردیم و جمع فراوانى از مدرم در آن مجلس حضور داشتند و از حلال و حرام الهى از آن حضرت سوال مى کردند که مردى بلند قامت و گندمگون وارد مجلس شد و به امام علیه السلام عرض کرد: السلام علیک یا بن رسول اللّه .
مردى از دوستداران شما و پدران و اجداد شما هستم ، از سفر حج مى آیم و پولم را گم کردم و چیزى ندارم تا به وطنم برسم . اگر امکان دارد کمک کنید و مرا به وطنم برسانید خداوند مرا از نعمتهایش بهره مند کرده است وقتى به مقصد رسیدم آنچه به من داده اید را از طرف شما صدقه مى دهم زیرا خود مستحق صدقه نیستم .
امام رضا علیه السلام به او فرمود: بنشین خداوند تو را مورد رحمت خویش قرار دهد. آنگاه رو به مردم کرد و با آنان سخن مى گفت تا همه آنها به تدریج از مجلس بیرون رفتند و تنها من و سلیمان جعفرى و خیثمه و آن مرد مسافر در مجلس امام علیه السلام ماندیم .
حضرت فرمود: آیا اجازه مى دهید من به اندرون خانه وارد شوم ؟
سلیمان عرض کرد: خداوند امر شما را مقدم داشته است .
حضرت برخاست و وارد اتاقى شد و پس از مدتى بازگشت و دست خود را از بالاى در بیرون کرد و گفت : آن مرد مسافر خراسانى کجاست ؟
او در جواب گفت : من اینجا هستم .
امام علیه السلام فرمود: این دینارها را بگیر و هزینه سفر کن و لازم نیست از طرف من صدقه دهى و برو که نه من تو را ببینم و نه تو مرا مشاهده کنى . مرد مسافر پول را گرفت و رفت .
سلیمان به امام رضا علیه السلام عرض کرد: فدایت شوم عطا کردى و مهربانى فرمودى اما چرا خود را به هنگام پول دان نشان ندادى و از پشت در دست خود را بیرون کردى ؟
امام علیه السلام فرمود: ترسیدم ذلت و شرمندگى در خواست کردن را به هنگام برآوردن حاجتش در چهره او ببینم . آیا سخن رسول خدا صلى اللّه علیه و آله را شنیده اى که فرمود: پاداش کسى که کار نیکش را مى پوشاند برابر هفتاد حج است و کسى که آشکارا گناه مى کند ذلیل است و پوشاننده گناه مورد عفو قرار مى گیرد

 

پرهیز از تبعیض

یکى از اهالى بلخ گوید: من در سفر امام رضا علیه السلام به خراسان همراه او بودم ، روزى همه غلامان خود را که اهل سودان و جاهاى دیگر بودند بر سر سفره غذا دعوت کرد تا با آنها غذا بخورد.
عرض کردم : فدایت شوم اگر غلامان را جدا کنى و سفره دیگرى داشته باشند بهتر است .
حضرت فرمود: ساکت باش ! پروردگار تبارک و تعالى یکتاست و پدر و مادر ما (آدم و حوا) یکى هستند و پاداش هر کس هم به اعمال اوست .

 

مذمت بکار گیرى مهمان

مهمانى بر امام رضا علیه السلام وارد شد، حضرت نزد او نشسته بود و با وى صحبت مى کرد به گونه اى که بخشى از شب را با یکدیگر مى گذراندند، در این هنگام چراغ روشنائى داراى مشکل و خرابى شد.
مهمان امام رضا علیه السلام که خرابى چراغ رامشاهده مى کرد دست برد تا آن را اصلاح کند.
در این هنگام حضرت مانع کار او شد و خود ان را درست کرد و سپس فرمود.
انا قوم لا مستخدم اضیافنا
ما خاندانى هستیم که مهمانان خود را به خدمت نمى گیریم .

 

نهى از اسراف

روزى غلامان امام رضا علیه السلام میوه مى خوردند اما هنوز همه یک میوه را نخورده آن را مى انداختند حضرت به آنها فرمود: سبحان اللّه ! اگر شما نیازى ندارید انسانهائى هستند که نیاز دارند آنها را به نیازمندان بدهید.

 

تعیین اجرت

سلیمان بن جعفر گوید: براى انجام بعضى از کارها همراه امام رضا علیه السلام بودم تا این که خواستم به خانه ام باز گردم .
حضرت فرمود: برگرد و با من بیا و امشب را نزد من بمان . من هم برگشتم و به همراه او حرکت کردیم تا اینکه وارد منزل شدیم . حضرت نگاهى به غلامان خود کرد که مشغول گل کارى و ساختن اصطبل بودند و بعضى از آنها کارهاى دیگر انجام مى دادند. در بین آنها غلام سیاهى که غریب بود کار مى کرد.
امام علیه السلام به غلامان خود گفت : این مرد اینجا چه مى کند؟
آنها در جواب گفتند: او به ما کمک مى کند و ما هم چیزى در برابر به او خواهیم داد.
امام علیه السلام فرمود: اجرت او را تعیین کردید؟
گفتند: نه ما هر چه به او بدهیم راضى است . حضرت به سراغ ایشان رفت تا با تازیانه آنها را کتک بزند و بسیار ناراحت شد که چرا اجرت او را معین نکردید؟
سلمان بن جعفر مى گوید: من به امام علیه السلام عرض کردم : چرا شما خود را ناراحت کرده اید؟
رمود: من بارها آنها را از این کار نهى کرده ام که باید اجرت هر کس را که مى خواهند به کار گیرند با او تعیین کنند و اى سیلمان این را بدان کسى بدون تعیین مزد براى تو کار نمى کند مگر اینکه اگر سه برابر مزد او هم به وى بپردازى باز هم گمان دارد به او کم داده اى ، اما وقتى مزد او را معین کردى و به او پرداختى از تو تشکر مى کند که به آنچه معین شده عمل کرده اى ، حال اگر کمى بر آن بیفزایى از تو قدردانى مى کند و مى بیند که تو بر مزد او افزوده اى .


موضوعات مرتبط: امام رضا علیه السلام، ،
[ سه شنبه 12 شهريور 1392 ] [ 22:39 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

چند داستان از زندگى امام رضا(ع)

زندگانى حضرت امام رضا(ع) پر است از لحظاتى نورانى و شگفت انگيز كه دل شيفتگان را مى‏برد . از كتاب «ديوان خدا» نوشته نعيمه دوستدار ـ كه بر اساس منابع موثق تدوين يافته ـ چند داستان برگزيده‏ايم كه تقديم عاشقان اهل بيت مى‏كنيم.

نشانه موى پيامبر(ص)

مردى از نوادگان انصار خدمت امام رضا(ع) رسيد. جعبه‏اى نقره‏اى رنگ به امام داد و گفت :

«آقا! هديه‏اى برايتان آورده‏ام كه مانند آن را هيچ كس نياورده است». بعد در جعبه را باز كرد و چند رشته مو از آن بيرون آورد و گفت: «اين هفت رشته مو از پيامبر اكرم(ص) است. كه از اجدادم به من رسيده است». حضرت رضا(ع) دست بردند و چهار رشته مو از هفت رشته را جدا كردند و فرمود: «فقط اين چهار رشته، از موهاى پيامبر است».

مرد با تعجب و كمى دلخورى به امام نگاه كرد و چيزى نگفت. امام كه فهميد مرد ناراحت شده است، آن سه رشته مو را روى آتش گرفت. هر سه رشته سوخت، اما به محض اين كه چهار رشته موى پيامبر(ص) روى آتش قرار گرفت شروع به درخشيدن كرد و برقشان چهره مرد عرب را روشن كرد.

صحبت گنجشك با امام (ع)

راوى: سليمان (يكى از اصحاب امام رضا(ع)

حضرت رضا(ع) در بيرون شهر، باغى داشتند. گاه‏گاهى براى استراحت به باغ مى‏رفتند. يك روز من نيز به همراه آقا رفته بودم. نزديك ظهر، گنجشك كوچكى هراسان از شاخه درخت پركشيد و كنار امام نشست. نوك گنجشك، باز و بسته مى‏شد و صداهايى گنگ و نا مفهوم از گنجشك به گوش مى‏رسيد. انگار با جيك جيك خود، چيزى مى‏گفت.

امام عليه السلام حركت كردند و رو به من فرمودند: «ـ سليمان!... اين گنجشك در زير سقف ايوان لانه دارد. يك مار سمى به جوجه‏هايش حمله كرده است. زودباش به آن‏ها كمك كن!. ..

با شنيدن حرف امام ـ در حالى كه تعجب كرده بودم ـ بلند شدم و چوب بلندى را بر داشتم . آن قدر با عجله به طرف ايوان دويدم كه پايم به پله‏هاى لب ايوان برخورد كرد و چيزى نمانده بود كه پرت شوم...

با تعجب پرسيدم: «شما چطور فهميديد كه آن گنجشك چه مى‏گويد؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آيا اين كافى نيست؟!»

ميهمان دوستى امام(ع)

راوى: يكى از نزديكان امام رضا(ع)

مرد گفت: «سفر سختى بود. يك ماه طول كشيد».

امام رضا (ع) فرمودند: «خوش آمدى!»

ـ « ببخشيد كه دير وقت رسيدم. بى‏پناه بودن مرا مجبور كرد كه در اين وقت شب، مزاحم شما شوم».

امام لبخند زدند و فرمودند: «با ما تعارف نكن! ما خانواده‏اى ميهمان دوست هسيتم».

در اين هنگام روغن چراغ گرد سوز فرو نشست و شعله‏اش آرام آرام كم نور شد. ميهمان دست برد تا روغن در چراغ بريزد، اما امام دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر كرد. مرد گفت: «شرمنده‏ام! كاش اين قدر شما را به زحمت نمى‏انداختم».

امام در حالى كه با تكه پارچه‏اى، روغن را از دستش پاك مى‏كرد، فرمودند: ما خانواده‏اى نيستيم كه ميهمان را به زحمت بيندازيم».

ابرهاى سياه

راوى: حسين بن موسى

از شما چه پنهان شك داشتم. نه به شخص امام رضا(ع) نه!... فقط باورم نمى‏شد كه واقعا امامان معصوم، بتوانند قبل از اتفاقات از همه چيز اطلاع داشته باشند.

آن روز صبح به همراه امام رضا(ع) از مدينه خارج شديم.

در راه فكر كردم كه چقدر خوب مى‏شد اگر مى‏توانستم امام را آزمايش كنم.

در همين فكرها بودم كه امام پرسيدند:

«حسين!... چيزى همراه دارى كه از باران در امان بمانى؟!»

فكر كردم كه امام با من شوخى مى‏كند، اما به صورتش كه نگاه كردم، اثرى از شوخى نديدم . با ترديد گفتم: «فرموديد باران؟! امروز كه حتى يك لكه ابر هم در آسمان نيست...»

هنوز حرفم تمام نشده بود كه با قطره‏اى باران كه روى صورتم نشست، مات و مبهوت ماندم .

سرم را كه بالا گرفتم، زبانم بند آمد. ابرهاى سياه از گوشه و كنار آسمان به طرف ما مى‏آمدند و جايى درست بالاى سر ما، درهم مى‏پيچيدند. بعد از چند لحظه آن قدر باران شديد شد كه مجبور شديم به شهر برگرديم.

شربت گوارا

راوى: ابو هاشم جعفرى

به سخنان امام گوش مى‏دادم. هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بيش تر مى‏كرد. تشنگى تمام وجودم را فرا گرفته بود. شرم و حياى حضور امام، مانع از آن شد كه صحبتشان را قطع كنم و آب بخواهم. در هيمن موقع امام كلامش را قطع كرد و فرمودند: ـ «كمى آب بياوريد !»

خادم امام ظرفى آب آورد و به دست ايشان داد. امام، براى اين كه من، بدون خجالت،آب بخورم، اول خودشان مقدارى از آب را نوشيدند وبعد ظرف را به طرف من دراز كردند. من هم ظرف آب را گرفتم و نوشيدم.

نه! نمى‏شد. اصلا نمى‏توانستم تحمل كنم. انگار آب هم نتوانسته بود درست و حسابى تشنگى‏ام را از بين ببرد. تازه، بعد از يك بار آب خوردن درست نبود كه دوباره تقاضاى آب كنم. اين بار هم امام نگاهى به چهره‏ام كردند و حرفش را نيمه تمام گذاشت: «كمى آرد و شكر و آب بياوريد.»

وقتى خادم براى امام رضا(ع) آرد و شكر و آب آورد، امام آرد را در آب ريخت و مقدارى هم شكر روى آن پاشيد. امام برايم شربت درست كرده بود. نمى‏دانم از شرم بود يا از خوشحالى كه تشكر را فراموش كردم. شايد در آن لحظه خودم را هم فراموش كرده بودم. با كلام امام رضا(ع) ناخود آگاه دستم به طرف ظرف شربت دراز كردم.

ـشربت گوارايى است. بنوش ابوهاشم!... بنوش كه تشنگى‏ات را از بين مى‏برد.

شما امام من هستيد

يكى از دوستان ابن ابى كثير

بعد از شهادت امام موسى كاظم (ع)، همه درباره امام بعدى دچار شك و ترديد شده بودند. همان سال براى زيارت خانه خدا و ديدار بستگانم به مكه رفتم.

يك روز، كنار كعبه، على بن موسى الرضا(ع) را ديدم. با خود گفتم: «آيا كسى هست كه اطاعتش بر ما واجب باشد؟»

هنوز حرفم تمام نشده بود كه حضرت رضا (ع) اشاره‏اى كردند و گفتند: «به خداقسم! من كسى هستم كه خدا اطاعتش را واجب كرده است».

خشكم زد. اول فكر كردم شايد متوجه نبوده‏ام و با صداى بلند چيزى گفته‏ام. اما خوب كه فكر كردم، يادم آمد كه حتى لب‏هايم هم تكان نخورده‏اند. با شرمندگى به امام رضا(ع) نگاه كردم وگفتم: «آقا... گناه كردم... ببخشيد!... حالا شما را شناختم. شما امام من هستيد» .

حرف «ابن ابى‏كثير» كه به اين جا رسيد نگاهش كردم... بغض راه گلويش را گرفته بود.

آخرين طواف

راوى: موفق (يكى از خادمان امام(ع))

حضرت جواد عليه السلام پنج ساله بود. آن سفر، آخرين سفرى بود كه همراه با امام رضا (ع) به زيارت خانه خدا مى‏رفتيم. خوب به ياد دارم...

حضرت جواد را روى شانه‏ام گذاشته بودم و به دور خانه خدا طواف مى‏كرديم. در يكى از دورهاى طواف، حضرت جواد خواست تا در كنار «حجر الاسود» بايستيم. اولحرفى نزدم، اما بعد هرچه سعى كردم از جا بلند نشد. غم، در صورت كوچك و قشنگش موج مى‏زد. به زحمت امام رضا(ع) را پيدا كردم و هرچه پيش آمده بود، گفتم. امام، خود را به كنار حجر الاسود رساند. جملات پدر و پسر را خوب به ياد دارم.

ـ «پسرم! چرا با ما نمى‏آيى؟»

«نه پدر! اجازه بدهيد چند سؤال از شما بپرسم، بعد به همراه شما مى‏آيم»

«بگو پسرم!»

پدر! آيا مرا دوست داريد؟»

«البته پسرم»

«اگر سؤال ديگرى بپرسم، جواب مى‏دهيد؟»

«حتما پسرم»

«پدر!... چرا طواف امروز شما با هميشه فرق دارد؟ انگار امروز آخرين ديدار شما با كعبه است».

سكوت سنگينى بر لب‏هاى امام نشست. ياد سفر امام به خراسان افتادم. به چهره امام خيره شدم. اشك درچشم امام جمع شده بودم. امام فرزندش را در آغوش گرفت. ديگر نتوانستم طاقت بياورم و... .

سؤالى كه فراموش كرده بوديم

راوى: اسماعيل بن مهران

من و «و احمد بزنطى» در ده صريا در مورد سن حضرت رضا(#) صحبت مى‏كرديم. از احمد خواستيم كه وقتى به حضور امام رسيديم، يادآورى كند كه سن امام را از خودشان بپرسيم.

روزى توفيق ديدار امام، نصيبمان شد. آن موقع، ما، جريان سؤال از سن امام را به كلى فراموش كرده بوديم، اما به محض اين كه احمد را ديد، پرسيد:

«احمد!.. چند سال دارى؟»

ـسى و نه سال.

امام فرمود: «اما من چهل و چهار سال دارم».

به سوى شهر غربت

راوى: سجستانى

روز عجيبى بود. فرستاده مأمون ـ خليفه عباسى ـ آمده بود تا امام را از مدينه به سوى خراسان روانه كند. چهره و حركات امام، همه و همه، نشانه‏هاى جدايى بودند. وقتى خواست با تربت پيامبر(ص) وداع كند، چند بار تا كنار حرم رسول خدا رفت و برگشت. انگار طاقت جدايى را نداشت.

طاقت نياوردم. جلو رفتم و سلام كردم. به خاطر مسافرت و اين كه قرار بود امام به جاى مأمون در آينده خليفه شود، به ايشان تبريك گفتم، اما با ديدن اشك امام، دلم گرفت. سكوت تلخى روى لب‏هايم نشست. امام فرمودند:

«خوب مرا نگاه كن!... حركتم به سوى شهر غربت است و مرگم هم در همان جاست... سجستانى! ... بدن من در كنار قبر هارون ـ پدر مأمون ـ دفن خواهد شد».

گليم كهنه اتاق

راوى: نعمان بن سعد

كنار امير المؤمنين على(ع) نشسته بودم. امام نگاهى به من كردند و فرمودند:

«نعمان!... سال ها بعد، يكى از فرزندان من در خراسان با زهر كشنده‏اى شهيد خواهد شد. اسم او مثل اسم من، على است. اسم پدرش هم مانند پسر «عمران» ، موسى است. اين را بدان ! هر كس كه قبر او را زيارت كند، خدا تمام گناهان قبل از زيارتش را خواهد بخشيد... به خاطر پسرم على».

حرف امام كه تمام شد، سكوت كردم و به گليم كهنه اتاق خيره شدم. با خودم گفتم: «اين درست !... اما من چرا گناه كنم كه به خاطر بخشش، امام رضا عليه السلام را زيارت كنم؟ بايد به خاطر دلم و براى محبتم به اهل بيت(ع) او را زيارت كنم».

به امام نگاه كردم. انگار با لبخندش حرفم را تأييد مى‏كرد.

در ياد مايى

راوى عبد الله بن ابراهيم غفارى

تنگ دست بودم و روزگارم به سختى مى‏گذشت.

يكى از طلبكارهايم براى گرفتن پولش مرا در فشار گذاشته بود. به طرف صريا حركت كردم تا امام رضا(ع) را ببينم. مى‏خواستم خواهش كنم كه وساطت كنند از او بخواهد كه مدتى صبر كنند.

زمانى كه به خدمت امام رسيدم، مشغول صرف غذا بودند. مرا هم دعوت كرد تا چند لقمه‏اى بخورم. بعد از غذا، از هر درى سخن به ميان آمد و من فراموش كردم كه اصلا به چه منظورى به صرياء آمده بودم. مدتى كه گذشت، حضرت رضا(ع)، اشاره كردند كه گوشه سجاده‏اى را كه در كنارم بود، بلند كنم. زير سجاده، سيصد و چهل دينار بود. نوشته‏اى هم كنار پولها قرار داشت. يك روى آن نوشته بود: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، على ولى الله». و در طرف ديگر آن هم اين جملات راخواندم: «ما تو را فراموش نكرده‏ايم. با اين پول قرضت را بپرداز! بقيه‏اش هم خرجى خانواده‏ات است».

كوه و ديگ

راوى: اباصلت هروى

همراه امام وارد «مرو» شديم. نزديك «ده سرخ» توقف كرديم. مؤذن كاروان، نگاهى به خورشيد كرد و رو به امام گفت: «آقا! ظهر شده است».

امام پياده شدند و آب خواستند. نگاهى به صحرا كرديم. اثرى از آب نبود. نگران بر گشتيم . اما ازتعجب زبانمان بند آمد. امام با دست‏شان مقدارى از خاك را گود كرده بود و چشمه‏اى ظاهرشده بود.

وارد «سناباد» شديم. كوهى نزديك سناباد بود كه از سنگ آن، ديگ‏هاى سنگى مى‏ساختند. امام به تخته سنگى از كوه تكيه دادند و رو به آسمان گفتند:

«خدايا!... غذاهايى را كه مردم با ديگ‏هاى اين كوه مى‏پزند، مورد لطفت قرار ده و به اين غذاها بركت عطا كن!»

فكر مى‏كنم خدا به بركت دعاى امام، به كوه، نظر خاصى كرد. چون امام خواستند كه از آن روز به بعد، غذايشان را فقط در ديگ‏هايى بپزيم كه از سنگ آن كوه ساخته شده باشد.

روز بعد، پس از كمى استراحت، امام به طرف محلى كه «هارون» ـ پدر مأمونـ در آن دفن شده بود، حركت كردند. مأموران حكومتى جار زدند كه امام مى‏خواهد قبر هارون را زيارت كند، اما امام با يك حركت ساده نقشه‏هاى مأموران را نقش بر آب كرد. آن حركت هم اين بود كه كنار قبر هارون ايستادند و با انگشت، خطى در كنار قبر، كشيدند. بعد رو به ما فرمودند :

ـ اين جا قبر من خواهد شد... شيعيان ما به اين جا خواهند آمد و مرا زيارت خواهند كرد ... و هركس به ديدار قبرم بيايد، خدا لطفش را شامل حال او خواهد كرد.

بعد رو به قبله ايستادند و نماز خواندند و با سجده‏اى طولانى، چيزهايى را زير لب زمزمه كردند. اشك در چشمم جمع شده بود.

مجله هنر دينى ،شماره 6


موضوعات مرتبط: امام رضا علیه السلام، ،
[ سه شنبه 12 شهريور 1392 ] [ 22:31 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

حجامت جزء احکام امضایی اسلام است و رسول اکرم (ص) می فرمایند: در شب معراج زمانیکه به آسمان هفتم صعود کردم هیچ ملکی از ملائک از من گذر نکردند مگر اینکه گفتند یا محمد حجامت کن و امّتت را به حجامت امر کن(1)، روایات فراوانی نشان می دهد که رسول اکرم (ص) و ائمه (ع) خود حجامت می کردند و ویژگی های درمانی حجامت را برای امت اسلام برشمرده اند و آن را جزء سنّت های انبیاء و ارکان طب در اسلام دانسته اند و قواعد و آیین تجویز حجامت را بیان فرموده اند(2)، برخی از علما آموزش حجامت را برای افراد واجب کفایی دانسته اند، مراجع عظام تقلید پیرامون حجامت احکام مساعد صادر نموده اند(3)، شورای نگهبان قانون اساسی مجموعه بخشنامه های صادر شده علیه حجامت را خلاف شرع شناخته است(4). و برخی از مراجع انجام حجامت رامستحب مؤکد میدانند(5) جهت گیری روایات و تاکید فراوان دین اسلام حجامت را موجب پیشگیری از بیماری های جسمی و روانی دانسته و برای درمان بیماری های خونی (ناشی از غلبه خون) تجویز نموده اند(6).

(1). حدیث شب معراج

(2). مولف مجموعه و روایات پیرامون حجامت را که بالغ بر 500 حدیث میشود در کتابی تحت عنوان حجامت از دیدگاه اسلام جمع آوری و به چاپ رسانده است.

(3). ملامحسن فیض طی فتوایی بیان میفرماید آموزش حجامت برای مردم هر شهر واجب کفایی است. (مهجه البیضاء، ج 1 ص 47)

(4). احکام مراجع تقلید به ضمیمه کتاب حجامت از دیدگاه اسلام چاپ شده است.

(5). این رای در تاریخ 1380/4/17 طی دادنامه شماره 118 صادر و منجر به ابطال بخشنامه های صادر شده علیه حجامت توسط دیوان عدالت اداری شد.

(6). حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام میفرماید الحجامه تصحح البدن و تشد العقل (بحار الانوار ج 62) .


موضوعات مرتبط: جایگاه حجامت در دین اسلام، ،
[ سه شنبه 12 شهريور 1392 ] [ 16:0 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

1.ابغض العباد الی الله من کان ثوباه خیرا من عمله: أن تکون ثیابه ثیباب الأنبیاء و عمله عمل الجبّارین. (معنی) منفورترین بندگان نزد خداوند کسی است که لباسش از عملش بهتر باشد یعنی در لباس پیغمبران عمل ستمگران را داشته باشد.

2. اذا کان یوم القیامة نادی مناد من عمل عملا لغیر الله فلیطلب ثوابه ممّن عمله له. (معنی) روز قیامت منادی ندا دهد هرکس برای غیر خدا کاری انجام داده از همان پاداش را بگیرد.

3.تمام البرّ أن تعمل فی السّرّ عمل العلانیّة. (معنی) کمال نیکی هماهنگی عمل پنهانی با عمل اشکارا باشد.

4.ألسّرّ أفضل من العلانیة و العلانیة أفضل لمن اراد الإقتداء. (معنی) عمل نهان از آشکار برتر است و عمل آشکار برای پیروی دیگران برتر است.(1)

5.ألشّرک الخفیّ أن یعمل الرّجل لمکان الرّجل. (معنی) شرک خفّی (پنهان) آن است که کسی به خاطر دیگری عمل نیک کند.

6.للمراتی ثلاث علامات: ینشط اذا کان عند النّاس و یکسل اذا کان وحده و یحبّ أن یحمد فی جمیع أموره. (معنی) برای ریاکار سه نشانه باشد نزد مردم نشاط و سرور دارد در تنهایی گرفته باشد و دوست دارد مورد ستایش دیگران قرار گیرد.

7.من رأی بالله بغیر الله فقد بریء من الله. (معنی) هر کسی در امور خداوند برای دیگران ریا کند از خداوند دوری جسته است.

8.انّ الله تعالی حرّم الجنّة علی کلّ مرء. (معنی) خداوند بهشت را بر همه ریا کاران حرام کرده است.

(1) از آنجایی که انسان وقتی نهان خویش و عمل پنهانی را اصلاح نکرده باشد نمیتواند الگوی مناسبی برای پیروی دیگران قرار گیرد بنابراین اصلاح نهان برتر از اصلاح اشکار است.


موضوعات مرتبط: کتاب نهج الفصاحه (مترجم حجت الاسلام والمسلمین حسین ردایی آملی)، ،
[ دو شنبه 11 شهريور 1392 ] [ 21:59 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

1.من قتل عصفورا عبثا جاء یوم القیامة و له صراخ عند العرش یقول ربّ سل هذا فیم قتلنی فی غیر منفعة. (معنی) هر کس گنجشکی را بی جهت بکشد روز قیامت جهت شکایت حاضر شود که به چه سودی مرا به قتل رسانید.

2.من رحم و لو ذبیحة عصفور رحمة الله یوم القیامة. (معنی) هر کس به چیزی رحم کند گر چه سر بریدن گنجشک باشد مورد رحمت خداوند قرار گیرد.

3. ما من دابّة طائر و لا غیره یقتل به غیر حقّ الّا سیخاصمه یوم القیامة. (معنی) هر حیوانی -پرنده یا غیر آن- که بی دلیل کشته شود روز قیامت حق خواهی کند.


موضوعات مرتبط: کتاب نهج الفصاحه (مترجم حجت الاسلام والمسلمین حسین ردایی آملی)، ،
[ دو شنبه 11 شهريور 1392 ] [ 21:46 ] [ استاد معین زاده ] [ ]

1. یمینک علی ما یصدّقک علیه صاحبک. (معنی) درباره چیزی سوگند یاد کن مصاحب تو ان را تصدیق کند.

2.انّما الحلف حنث أو ندم. (معنی) نتیجه قسم، شکسته شدن یا پشیمان شدن است.

3.من کان حالفا فلا یحلف الّا بالله. (معنی) هر که قسم باید خورد جز به خدا قسم نخورد.

4.أجرؤکم علی قسم الجدّ أجرؤکم علی النّار. (معنی) هر کس از شما در خوردن قسم جدی، جری تر است به جهنم نزدیک تر است.

5.ثلاثة لا ینظر الله الیهم یوم القیامة و لا یزکّیهم و لهم عذاب ألیم أشمط زان و عائل مستکبر و رجل جعل الله بضاعته لا یشتری الّا بیمینه و لا یبیع الّا بیمینه. (معنی) سه دسته اند که در روز رستاخیز خدا به سوی انها نمی نگرد و پاکشان نمی کند و عذابی دردناک دارند: پیر زناکار و فقیر متکبر و مردی که خدا را سرمایه خود کرده که چیزی بدون قسم نخرد و نفروشد.

6.الحلف منفقه للسّلعة ممحقة للبرکة. (معنی) قسم در معالمه، جنس را تمام و برکت را نابود میکند.

7.من حلف بغیر الله فقد أشرک. (معنی) هر که به غیر خدا قسم خورد مشرک است.

8.ألیمین الکاذبة منفقة للسّلعة ممحقة للکسب. (معنی) قسم دروغ، کالا را تلف کند و کسب را از میان ببرد.

9.ألیمین علی نّیة المستحلف. (معنی) قسم مربوط به نیّت قسم خور است.

10.لا تحلف بالله کاذبا و لا صادقا من غیر ضرورة و لا تجعل الله عرضة لیمینک فانّالله لا یرحم و لا یرعی من حلف باسمه کاذبا. (معنی) بی جهت به خدا راست یا دروغ قسم مخور و خدا را وسیله قسم خویش مکن که خدا کسی را که به نام وی به دروغ قسم خورد رحمت و رعایت نمیکند.

احادیث نهج الفصاحه(احادیث پیامبر اکرم (ص) ) مترجم: حجت الاسلام و المسلمین حسین ردایی آملی


موضوعات مرتبط: کتاب نهج الفصاحه (مترجم حجت الاسلام والمسلمین حسین ردایی آملی)، ،
[ یک شنبه 10 شهريور 1392 ] [ 21:59 ] [ استاد معین زاده ] [ ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

ای مردم، من از میان شما میروم ولی دو چیز گرانبها بین شما باقی میگذارم تا هر زمان بر انها تقدم جویید گمراه نخواهید شد و ان دو قران و عتر و اهل بیتم است. این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا زمانی که در کنار چشمه کوثر به من ملحق شوند.
موضوعات وب
برچسب‌ ها
آرشيو مطالب
اسفند 1393
مرداد 1393 دی 1392 شهريور 1392 تير 1392 خرداد 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 172
بازدید ماه : 312
بازدید کل : 13591
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


اوقات شرعی